1 رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
2 نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین اندر دو جهان کرا بود زهره این
1 قانع به یک استخوان چو کرکس بودن به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
2 با نان جوین خویش حقا که به است کالوده و پالوده هر خس بودن
1 قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین
2 میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این
1 گاویست در آسمان و نامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
2 چشم خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
1 گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان
2 از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان
1 مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان
2 رفتند یکان یکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان
1 می خوردن و گرد نیکوان گردیدن به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن
2 گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
1 نتوان دل شاد را به غم فرسودن وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
2 کس غیب چه داند که چه خواهد بودن می باید و معشوق و به کام آسودن
1 آن قصر که با چرخ همیزد پهلو بر درگه آن شهان نهادندی رو
2 دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای بنشسته همی گفت که کوکوکوکو
1 از آمدن و رفتن ما سودی کو وز تار امید عمر ما پودی کو
2 چندین سروپای نازنینان جهان میسوزد و خاک میشود دودی کو