تا زهره و مه در آسمان از خیام نیشابوری رباعی 73
1. تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
1. تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
1. چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد
1. حیی که به قدرت سر و رو میسازد
همواره همو کار عدو میسازد
1. در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می بهاندازه دهند
1. در دهر هر آنکه نیمنانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد
1. دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
1. روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد
1. زآن پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا بادهٔ گلگون آرند
1. عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
1. کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد
1. کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
1. گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد