1 هنگام صبوح ای صنم فرخ پی برساز ترانهای و پیشآور می
2 کافکند بخاک صد هزاران جم و کی این آمدن تیرمه و رفتن دی
1 افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد وز دست اجل بسی جگرها خون شد
2 کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران دنیا چون شد
1 گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
2 پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
1 بر مفرش خاک خفتگان میبینم در زیرزمین نهفتگان میبینم
2 چندانکه به صحرای عدم مینگرم ناآمدگان و رفتگان میبینم
1 چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پرسودا را
2 می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را
1 ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر باغ طربت به سبزه آراسته گیر
2 و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم بنشسته و بامداد برخاسته گیر
1 آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
2 بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
1 با سرو قدی تازهتر از خرمن گل از دست منه جام می و دامن گل
2 زان پیش که ناگه شود از باد اجل پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
1 وقت سحر است خیز ای طرفه پسر پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
2 کاین یکدم عاریت در این کنج فنا بسیار بجویی و نیابی دیگر
1 ترکیب پیالهای که در هم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست
2 چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست