1 دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه اوفکندش اندر کم و کاست
2 گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ور نیک نیامد این صور عیب که راست
1 در پردۀ اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
2 جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانهها کوته نیست
1 در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
2 کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟ می خور که به زیر خاک میباید خفت
1 در دایرهای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست
2 کس مینزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
1 در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
2 هر چند به نزد عامه این باشد زشت سگ به ز من است اگر برم نام بهشت
1 دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت
2 می نوش ندانی از کجا آمدهای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
1 ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست دریاب که هفته دگر خاک شدهست
2 می نوش و گلی بچین که تا درنگری گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست
1 عمریست مرا تیره و کاریست نه راست محنت همه افزوده و راحت کم و کاست
2 شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست ما را ز کس دگر نمیباید خواست
1 فصل گل و طرف جویبار و لب کشت با یک دو سه اهل و لعبتی حورسرشت
2 پیش آر قدح که بادهنوشان صبوح آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
1 گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست ور بر تن تو عمر لباسی چستست
2 در خیمه تن که سایبانیست ترا هان تکیه مکن که چارمیخش سستست