ای دل چو زمانه میکند از خیام نیشابوری رباعی 13
1. ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
...
1. ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
...
1. این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
...
1. این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
...
1. این کوزه که آبخوارهٔ مزدوریست
از دیدهٔ شاهی و دل دستوریست
...
1. این کهنه رباط را که عالم نام است
وآرامگه ابلق صبح و شام است
...
1. این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
...
1. بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
...
1. پیش از من و تو لیل و نهاری بودهست
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
...
1. تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
...
1. ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
...
1. ترکیب طبایع چو به کام تو دمیست
رو شاد بزی اگرچه بر تو ستمیست
...
1. چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
...