هر یک چندی یکی برآید از خیام نیشابوری رباعی 133
1. هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
1. هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
1. یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
1. یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
1. از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
1. ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
1. برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
1. چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
1. رفتم که در این منزل بیداد بدن
در دست نخواهد به جز از باد بدن
1. رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
1. قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
1. قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
1. گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین