1 از وحی سخن نیست، دگر کیست که چون تو در فتح معارف زده بر لوح قلم را
2 زین بیع و شرائی که تو کردی چه بجا بود گر در حق تو بیع نمودند سلم را
3 افسوس که استاد دوم نیست که بیند سر گشته تر از چرخ نهم، عقل دهم را
1 عبدالرحمن، شیرمردان، شاه گردون، جاودان با عموم شهرتش، مهر است مانند سها
2 توپ اژدروار را چون بر عراده تکیه داد پاره شد خمپارهوَش قلب عدو زین اعتنا
3 حسب حال خصم ملهم گشت تاریخش بدل دشمن بد چون رهد از شیر یا از اژدها
1 بود پیش از کار حارث، نام دیو بد سرشت پس به هر گردون ورا نام دگر شد سرنوشت
2 عابد و زاهد، مودب در چهارم مستحیب خاشع و شاکر مطیع است و عزازل در بهشت
3 خواند ابلیس خدا، یعنی ز رحمت ناامید چون ز گلزار بهشتش راند، در نفرین بهشت
1 فرید دهر ملا صالح راد که تا بد داد علم و فضل می داد
2 روانش بود مرغ گلشن قدس روان شد سوی نزهتگاه خود شاد
3 ستون علم و عمان معانی همه استادها را بود استاد
4 رقم زد خامه تاریخ وفاتش که از پا آن ستون علم افتاد
1 یا خیالت را بگو تا رو بگرداند ز من چون به بستر آرزوی خواب باشد بی توام
2 یا بیاسایم دمی با وی، فرو میرد مگر آتش افروخته در استخوان پهلوم
3 من بدانسانم ز هجر تو که دانستی، ولی بازگشتی هست مر وصل ترا ای مه روم؟
1 چار جنت بود در این دنیا همه زیبا و شهره ایام
2 در سمرقند و سغد و در بصره هست نهر ابله پدرام
3 شعب بوان به فارس در شیراز غوطه باشد بهشتکی در شام
1 ای از مژه ات غرقه به خون استادم وز خط تو در قید جنون استادم
2 دلداده دیده خمار آلودت عالم همه وز جمله فزون استادم
3 شیدای دو آهوی شکار اندازت صد چون من و صد هزار چون استادم
1 بی روی تو رفت طاقت از دل در دست نماند اختیارم
2 جز شوق وصال روی خوبت نبود به دل حزین قرارم
3 از هجر تو جان به لب رسیده رحمی بنما به حال زارم
1 مهجور و زبان بسته و سرگردانم رنجور و جگر سوخته و حیرانم
2 از چشم تو چشم التفاتی دارم گر پای نهی به چشم، جان افشانم
3 دلداده دیده توام گر قدمی بر دیده نهی، نثار جان افشانم
1 ما هر علم و حاکم لولاک اوحدی ممالک ادراک
2 داور دهر و حامی اسلام اعلم و اعمل و همه ادراک
3 طالع سعد، احمد مرسل سحر را محو کرده در املاک