1 اگر مرد کاری در دوست باز است وگر قصه جویی، حکایت دراز است
2 بود کار آزادگان ترک هستی به ابحاث محمود و نقل ایاز است
3 گر آزاد خواهی شدن، بندگی کن هر آیینه محبوب بنده نواز است
4 ز سوز حقیقت طلب بهره ای را نه بهره به به تحریر سوز و گداز است
1 ای داوری که خاک درت دیده را جلاست صد جم بر آستان جلالت کمین گداست
2 با وجود مدرکی و عموم عوایدت حاتم بخیل و آصف نادان و خورسهاست
3 از سایه تو تا به سرم پرتوی فتاد دیوانه وش ز بال و پر رنجم از هماست
4 چون مدحتت به دور تسلسل کشید دل برگشت از آن و عازم تحریر مدعاست
1 امامانی کز ایشان زیب دین است به ترتیب اسمشان میدان چنین است
2 علی، سبطین و جعفر با محمد دو موسی باز زین العابدین است
3 پس از باقر علی و عسگری دان محمد مهدیم زان پس یقین است
1 داد از تظلم فلک حقه باز داد چندین هزار خرمن هستی به باد داد
2 در گلشن وجود شکفته نشد گلی کآخر ورق ورق نه به خاک فنا فتاد
3 این معدن مروت و این کان عقل و هوش این بحر حلم و منبع عرفان و عدل و داد
4 جانش که طوطی چمن خلد بود، شد آخر به آشیانه اصلی خویش شاد
1 آنکه صد فضل بر روان دارد هر که سودای نام آن دارد
2 نام نامی او به بیت اخیر همچو در در صدف مکان دارد
3 گنج فضل است و معدن عرفان زیبد ار خالدش نهان دارد
4 آنچنان جای کرده در دل تنگ تو مپندار جای جان دارد
1 هزبر بیشه مردی سلیم بن محمود آنکه به نوک نیزه اش بس عقده واناشده، واشد
2 ز کینش رزمگه شد دشت چین از بس تن بی جان تو می گوئی ز جبهه ش قابض الارواح هویدا شد
3 تمنا داشت پیش شیر شیران داور اعظم کشد خود را و آخر عمر او در این تمنا شد
4 بسوی آشیان قدس در پرواز شد جانش روانش طوطی نرهتگه فردوس اعلی شد
1 این چه خاک است کزو رایحه جان آمد خس و خارش به نظر سنبل و ریحان آمد
2 همچو مرغی که پس از هجر به گلزار رسد دلم از شادی او سخت به افغان آمد
3 شوره خاکی است کزو سر نزده شاخ گیاه نکهتش رشک ده روضه رضوان آمد
4 خواندمش مشک خطا لیک خطا می گویم گفت دل عنبر سارا و پشیمان آمد
1 برد گل رشک از روی محمد (صلعم) خویش خون گشته از روی محمد
2 سپر شد پیش پیکان غم آنکو نظر دارد بر ابروی محمد
3 دهد شیرافکنان را خواب خرگوش شکوه چشم آهوی محمد
4 ز فردوس برین جا دور دارد اسیر آن دو جادوی محمد
1 آرام رفت از دل و آرام جان ندید جان بر لب آمد و رخ آن مهربان ندید
2 بر گلشن خزان رسیده رویم ز اشک سرخ بس جویبار خون شد و سرو و روان ندید
3 شد دامنم چمن ز گل اشک ای دریغ آن نونهال روضه باغ جنان ندید
4 درد سری که دیده ام از یاد خط او از شهپری دل دیوانگان ندید
1 یارب به حق تربت سلطان بایزید یارب به قاطعیت برهان بایزید
2 یارب به آشیانه شهباز لامکان یارب به قرب و منزلت جان بایزید
3 یارب به حق وسعت آن مشرب کریم یارب به تشنگی فراوان بایزید
4 یارب به سوز سینه آن پیر نیک بخت یارب به نور مشعل ایمان بایزید