1 دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
2 داده ام جان به خیال لب شور انگیزی دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز
3 شکرین خنده بتی برده به غارت دینم کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز
4 هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف برسانش ز من دلشده پیغامی باز
1 بازم افتاد به دل داغ نگاری که مپرس لاله زاری است پر از لاله عذاری که مپرس
2 گشته جان صید بت تازه شکاری که مگوی شده دل بسته فتراک سواری که مپرس
3 تا غبار فتن انگیخته در دور قمر از خطش ره به دل آورده غباری که مپرس
4 تا برون شد به سفر می کشد از قطره اشک خون دل دم به دم از از دیده قطاری که مپرس
1 مرد از هجر روی تو ای نازنین فریاد رس خون شد دلم از خوی تو ای نازنین فریاد رس
2 هر سو رود از دیده خون، جولان کنان آید برون سروقد دلجوی تو، ای نازنین فریاد رس
3 دل نافه تاتار شد، اشکم همه گلزار شد هر گوشه ای از کوی تو، ای نازنین فریاد رس
4 کی بی رخت بویم سمن، بیزارم از مشک ختن گر باد آرد بوی تو، ای نازنین فریاد رس
1 بنازم نازنینی را که شد از عکس رخسارش عیان زینسان گلی صد دل کشد قلاب هر خارش
2 ز اوراقش دو صد یاقوت رمانی بود در کف شده هر قطره شبنم بر جبین لولوی شهسوارش
3 دم از لعلش زدن محض پشیمانی است نادانی همین کافی است باشد نسبتی با روی دلدارش
4 شده پیراهن فیروزه اش صد پاره و آری همیشه بدر کامل با کتان اینست کردارش
1 ز شوقت شمع چون پروانه رقاص نه تنها شمع، بل کاشانه رقاص
2 ز بی تابی عشقش منع دل چند؟ کز آتش چون نگردد دانه رقاص
3 اگر عشقت به کوه آرد شبیخون جهر از جای چون دیوانه رقاص
4 تو در دل، دل به زلفت در کشاکش چو جان از عشق خود جانانه رقاص
1 ای ز گلزار جهان شمشاد دلجویت غرض در نگارستان هستی صورت رویت غرض
2 هست از والشمس خورشید رخت مقصود و بس وز سواد طره ات والیل شد مویت غرض
3 سجده پیش آدم خاکی کجا کردی ملک گر نبودی ران میان محراب ابرویت غرض
4 تیرهای غمزه ات را از دل دلدادگان هر طرف بینم فتاده بر سر کویت غرض
1 خدایا جز تو ما را نیست حافظ گدا تا پادشا را کیست حافظ
2 به محنت خانه غربت شب و روز غریب بی نوا را کیست حافظ
3 شب تاریک و بی ره در بیابان من بی رهنما را کیست حافظ
4 ز موج قلزم زخار خونخوار خدا را، ناخدا را کیست حافظ
1 عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ
2 می نهم هر دم بهایی بر هوا بیچاره من قصر اعمالم بود بس سست بنیاد ای دریغ
3 کرده بر آمرزش حق تکیه، بی باک از گناه هرگز از قهاری او نایدم یاد ای دریغ
4 آرزوی دولت ناپایدار این جهان چند دولتهای جاویدم ز کف داد ای دریغ
1 ای که رویت را بود بر مهر تابان صد شرف تیرباران خیال غمزه ات جان را هدف
2 نسبت ماه دو هفته با رخت از ابلهی است نی همین نقصانش از رویت خسوف است و کلف
3 آب حیوان، مهر رخشان در رخت باشد عیان مشک و عنبر، شهر و شکر، لعل و گوهر در صدف
4 دسته دسته بسته، رسته سبزه گرد سلسبیل نقطه نقطه مشک تر بر صفحه مه بسته صف
1 باز شد دل به درون نائره افروز فراق چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق
2 خوابم از دیده و صبر از دل و تاب از تن شد وای من گر همه زینسان گذرد روز فراق
3 بسکه در آرزوی وصل توام غرق خیال تیر مژگان شمرم ناوک دلدوز فراق
4 دورم افکند به صد مکر و حیل از در خویش آه ازین مکتبی مساله آموز فراق