خدایا جز تو ما را نیست حافظ از خالد نقشبندی غزل 37
1. خدایا جز تو ما را نیست حافظ
گدا تا پادشا را کیست حافظ
1. خدایا جز تو ما را نیست حافظ
گدا تا پادشا را کیست حافظ
1. عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ
هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ
1. ای که رویت را بود بر مهر تابان صد شرف
تیرباران خیال غمزه ات جان را هدف
1. باز شد دل به درون نائره افروز فراق
چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق
1. الا ای جامه صبر از غمت چاک
ترحم، قددنت للموت مرضاک
1. ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل
لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل
1. به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم
که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
1. ز سودای خود ار خطی به کلک شوق بنشانم
دو صد مجنون کند مشق جنون اندر دبستانم
1. از بس که ز صهبای هوس بیخود و مستم
بیرون شده سر رشته ادراک ز دستم
1. عاشق و مست و خراب کیستم؟
بیخود از جام شراب کیستم؟
1. چه دولت بود یارب دوش من در خواب میدیدم
که نخل مدعا را پر بر و شاداب میدیدم
1. جانا خدا گواست ز دوریت ققنسم
وقت است کآتشت برد از جای چون خسم