1 الا ای جامه صبر از غمت چاک ترحم، قددنت للموت مرضاک
2 تو رفتی، لشگر جانهات در پی فیاطوبی لروح کان یلقاک
3 به فرقم پای استغنا نهادی بلندم ساختی الله ابقاک
4 به سوگند و عهودت دل نبندم فان الرب بالاخلاف رباک
1 ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل
2 آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل
3 محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف زآنکه عالم شد به دام زلف طرارت خجل
4 گفتمش خواهم کنم مه را به رویت نسبتی گفت رو رو بوالهوس، باشی ز گفتارت خجل
1 به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
2 مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟ اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
3 به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
4 غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
1 ز سودای خود ار خطی به کلک شوق بنشانم دو صد مجنون کند مشق جنون اندر دبستانم
2 بگیرد شب پره خورشید را چون آشبان در بر اگر یک شمه از دل تیرگی غم بر افشانم
3 گرفتارم به دام دیلمی خوی ستمکاری رباید دین و دل از مردم و گوید مسلمانم
4 ندانم در چه کارم چیستم؟ کز حسن بیدادش گهی چون گل به خنده، گاه چون بلبل در افغانم
1 از بس که ز صهبای هوس بیخود و مستم بیرون شده سر رشته ادراک ز دستم
2 در معرکه نفس بسی پای فشردم بفریفت مرا عاقبت و داد شکستم
3 هر لحظه پرستید و تبسم بنماید خواهد که کند رو سیه از عهد الستم
4 با فضل تو ای مفضل جان بخش خطا پوش پیوستم و از غیر تو امید گسستم
1 عاشق و مست و خراب کیستم؟ بیخود از جام شراب کیستم؟
2 در مذاق آب حیاتم تلخ شد تشنه لعل مذاب کیستم؟
3 نیم بسمل غرقه اندر خون و خاک صید چشم نیم خواب کیستم؟
4 در به در مانند قیس عامری واله شوق جناب کیستم؟
1 چه دولت بود یارب دوش من در خواب میدیدم که نخل مدعا را پر بر و شاداب میدیدم
2 سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من به تاریکی شب سرچشمه آن آب میدیدم
3 نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر مژه نشتروَش و کاکل چو مشک ناب میدیدم
4 قیامت مینمود از قامت و میگفت قدقامت به روی خویشتن حیران شده محراب میدیدم
1 جانا خدا گواست ز دوریت ققنسم وقت است کآتشت برد از جای چون خسم
2 بی یاد رویت ار بزنم یک نفس، خدا بندد چو مهره ششدر دور مسدسم
3 پرسش نکردیم توبه غفلت، گمان مبر شرمنده تلطف آن روح اقدسم
4 من بی وفا و غافل و سرکشم نیم، ولی حیران کار گنبد وچرخ مقرنسم
1 چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن
2 خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک عقد ثریا شود مایل بگسیختن
3 مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت نیست ورا چاره ای غیر زبگریختن
4 از مژه ات ای صنم گشته مشبک تنم نادره پرویز نیست بهر شکر بیختن
1 نشتر فولاد یا مژگان دلدار است این نشات می یا نگاه چشم بیمار است این
2 ژاله بر گل یا خوی خجلت ز شرم روی دوست یا عرق بر جبهه شوخ ستمکار است این
3 کلک مانی ریخت بر برگ سمن مشک ختن یا خط نو سرزده از روی دلدار است این
4 شمس خاور بر سر سروسهی بگرفت جای یا بلا یا خود همین بالا و رخسار است این