1 جان به استقبال جانان میرود تشنه سوی آب حیوان میرود
2 بلبل شیدا شد آزاد از قفس سوی گلگشت گلستان میرود
3 زین عجایبتر چه باشد در جهان مهر را شبپره مهمان میرود
4 تا ز کف دامان یارم شد برون خونم از مژگان به دامان میرود
1 ای تاب ز آفتاب ربوده ز تاب رخ پیراسته است ایزدت از مشک ناب رخ
2 زین چاشتگاه روی نهفتن ز من چرا؟ در چاشتگاه کی بنهفت آفتاب رخ
3 مهر منیر با همه خوبی و منزلت هر شب کند ز شرم رخت در نقاب رخ
4 مفتون یک نگاهتم از من مپوش روی مجنون روی ماهتم از من متاب رخ
1 ای از گل رخسارت خون خورده گل مینو با قد تو تا یک مو فرقی نبود یک مو
2 این شمع شب تار است یا پرتو رخسار است؟ این نافه تاتار است یا رایحه گیسو
3 برجیس مبدل شد با مهر جهانآرا یا حور رخ جانان مقرون به خم ابرو
4 از غمزه خونریزت دل ریش بود، جان هم چون نرگس فتانت کی دیده کسی جادو؟
1 دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
2 داده ام جان به خیال لب شور انگیزی دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز
3 شکرین خنده بتی برده به غارت دینم کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز
4 هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف برسانش ز من دلشده پیغامی باز
1 ز شوقت شمع چون پروانه رقاص نه تنها شمع، بل کاشانه رقاص
2 ز بی تابی عشقش منع دل چند؟ کز آتش چون نگردد دانه رقاص
3 اگر عشقت به کوه آرد شبیخون جهر از جای چون دیوانه رقاص
4 تو در دل، دل به زلفت در کشاکش چو جان از عشق خود جانانه رقاص
1 الا ای جامه صبر از غمت چاک ترحم، قددنت للموت مرضاک
2 تو رفتی، لشگر جانهات در پی فیاطوبی لروح کان یلقاک
3 به فرقم پای استغنا نهادی بلندم ساختی الله ابقاک
4 به سوگند و عهودت دل نبندم فان الرب بالاخلاف رباک
1 واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا از غصه وقت گشت شود دل ز هم جدا
2 ما را نبود خواهش رفتن ز کوی دوست اما چو امر اوست، ز سر میکنیم پا
3 اهل صفا به داغ غم مروه مردهاند من شاد چون زیم، که شدم دور از صفا
4 حجر و مقام و زمزم و ارکان و ملتزم گویند بازگرد، کجا میروی کجا؟
1 مجمر سینه ز دوریت به تاب است امشب وز غمت صبر به دل نقش بر آب است امشب
2 در هوای نمک لعل و می دیده مست دل که در آتش عشق تو کباب است امشب
3 گل رخسار تو نقش است و چنان در دیده کآب چشمم همگی عین گلاب است امشب
4 نادیم خواب مبادا که به خوابت بینم دیده بخت مرا بین چه به خواب است امشب
1 می رسد گر شوی تو دور از ما تا سمک اشک و آه تا به سما
2 دل به کویت چنان شده است اسیر ابدا لیس یرفع القدما
3 دیده جویای خاک درگه تست ترب اقدامکم یزیل عمی
4 بی جمال تو گر روم به بهشت لا اری الروح بل اری الما
1 جز تو سرمایه جان نیست مرا بی تو سودای جنان نیست مرا
2 کی کنم قول کسی در حق تو گوش جز تو به جهان نیست مرا
3 گر شوم از سو کوی تو جدا غیر فریاد و فغان نیست مرا
4 بی وصالت که جز او مایه عیش نیست شادی به روان، نیست مرا