1 کیست این کز نگهی رهزن صد جان باشد هر زمان جلوه کنان بر سر میدان باشد
2 خسروانه چو پی گوی دواند گلگون سر حد کوه کنش در خم چوگان باشد
3 حور از عکس رخش دست ز حسن خود شست وای بر حال اسیری که از انسان باشد
4 این همه فتنه کز آن کاکل مشکین خیزد ابله آن است که اندر خم ایمان باشد
1 به اکسیر وحیل هر خاک راهی زر نخواهد شد همه بد اصل سنگی در بها گوهر نخواهد شد
2 سلیمانی نزیبد هر که را خاتم بود در کف و آن کو آینه می سازد اسکندر نخواهد شد
3 همه کس خویش را عاشق تواند کرد چون بلبل ولی پروانه وش جویای ترک سر نخواهد شد
4 همه گلگون سواری خسرو پرویز نتواند گفت همه زیبا رخی شیرین صفت دلبر نخواهد شد
1 جانا بیا که بی تو جهان جمله واله شد بس دل ز داغ نرگس مستت گلاله شد
2 آماده است بزم به امید مقدمت قد چنگ و اشک تار و دوچشمم پیاله شد
3 در در طفلیت تملک دلها وظیفه بود بی حجت و کنون خط سبزت قباله شد
4 بودم امید بوسه ای از لب چشم تو آن را به چاه غبغبت از وی حواله شد
1 سایه این خرگه نیلی کرا مامن بود یا در این دنیا کجا آسایش یک تن بود
2 گردش گردون هزاران خاندان باد داد نه همین بد مهری اش با تست یا با من بود
3 چشم عبرت برگشا و طاق کسری را ببین پرده دارش عنکبوت و جغد نوبت زن بود
4 شهریارانی که بر اورنگ زرین خفته اند نیک بنگر تا کجا شان منزل و مسکن بود
1 جان به استقبال جانان میرود تشنه سوی آب حیوان میرود
2 بلبل شیدا شد آزاد از قفس سوی گلگشت گلستان میرود
3 زین عجایبتر چه باشد در جهان مهر را شبپره مهمان میرود
4 تا ز کف دامان یارم شد برون خونم از مژگان به دامان میرود
1 مژده ای یعقوب دل کان یوسف کنعان رسید محنت بیانتهای هجر را پایان رسید
2 باز گردد ای جان بر لب آمده کان نازنین عیسی مریم صفت بهر علاج جان رسید
3 کوه غم بر باده ده ای دل که با باد صبا بر مشمامم بوی خاک مقدم جانان رسید
4 تلخی دوران به یک سر محو شد از دل مرو چون نسیمی بر مشامم زان گل خندان رسید
1 سوگند به خالی ز رخت گشته پدید سوگند به خطی که به گردش بدمید
2 سوگند به آن قامت چون سرو چمن کاندر هوسش عمر به پایان برسید
3 سوگند به آن فتنه که چشمش گویند و آنگاه قسم به آن هلال شب عید
4 سوگند به آن لعل لب و مایه جان هر کس که بدبدش لب حسرت بگزید
1 ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
2 لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ
3 گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط در گلستان رخت هم خار و هم ریحان لذیذ
4 جان من از دوریت جانم به لب نزدیک شد هوشمندان جان نپندارند بی جانان لذیذ
1 ندارد هیچ کس یاری چو یار من همایون فر خجسته طلعت و فرخ رخ و ماه و سعید اختر
2 صنوبر قامتی،آهو شکاری، کبک رفتاری سمن بوئی، قمر روئی، ملک خویی، پری پیکر
3 جبین مری، پری چهر، ستمکاری، دل آزاری شهی سرکش، بتی سر خوش، نگار آتش، مه انور
4 به طلعت خور، به سیما مه، به مو سنبل، به خط سبزه دهان غنچه، لبان پسته، زبان طوطی، سخن شکر
1 روزم از هجران شب دیجور شد بار دگر لاله سان شد دل، ز داغ لاله رخسار دگر
2 بر دل از بیداد چرخم بود چندان بار غم داغ غربت بر سر هر بار شد بار دگر
3 چنگ شد قامت ز درد دوری و از خون دل تا قدم پیوسته شد بر هر مژه تار دگر
4 چاک خواهم زد گریبان را چو گل زین غم که شد نو گل گلزار جانم زیب دستار دگر