جان به استقبال جانان میرود از خالد نقشبندی غزل 25
1. جان به استقبال جانان میرود
تشنه سوی آب حیوان میرود
1. جان به استقبال جانان میرود
تشنه سوی آب حیوان میرود
1. مژده ای یعقوب دل کان یوسف کنعان رسید
محنت بیانتهای هجر را پایان رسید
1. سوگند به خالی ز رخت گشته پدید
سوگند به خطی که به گردش بدمید
1. ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ
آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
1. ندارد هیچ کس یاری چو یار من همایون فر
خجسته طلعت و فرخ رخ و ماه و سعید اختر
1. روزم از هجران شب دیجور شد بار دگر
لاله سان شد دل، ز داغ لاله رخسار دگر
1. دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز
لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
1. بازم افتاد به دل داغ نگاری که مپرس
لاله زاری است پر از لاله عذاری که مپرس
1. مرد از هجر روی تو ای نازنین فریاد رس
خون شد دلم از خوی تو ای نازنین فریاد رس
1. بنازم نازنینی را که شد از عکس رخسارش
عیان زینسان گلی صد دل کشد قلاب هر خارش
1. ز شوقت شمع چون پروانه رقاص
نه تنها شمع، بل کاشانه رقاص
1. ای ز گلزار جهان شمشاد دلجویت غرض
در نگارستان هستی صورت رویت غرض