1 جای جانان است اینجا مایه جانم کجاست؟ منزل سلطان خوبان است سلطانم کجاست؟
2 همچو مجنون کوه هامون می نوردم بهر او سو بسو می جویمش اما نمیدانم کجاست؟
3 چون کواکب صف به صف فوج بتان در جلوه اند شاه خوبانم کجا خورشید رخشانم کجاست؟
4 سخت سرگردانم اندر این شب تاریک هجر روشنی بخشم کجاست شمع شبستانم کجاست؟
1 بی روی توام ای مه نو خانه خراب وز هجر توام صبر به دل نقش بر آب است
2 در خواب توان دیدنت و خواب نیاید از بس که مرا دیده اقبال به خواب است
3 دوشم به نگاه تو دل از باده غنی بود خون جگر امشب می و غم جام شراب است
4 گر بار دگر دست دهد آن می لعلت ما را چه غم از فوت نی و چنگ و رباب است
1 ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
2 کنایت از دهن توست سر جوهر فرد برون ز دایره فهم و حد ادراک است
3 چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت هزار جان گرامیت بند فتراک است
4 نه دیده من مسکین نظلره باشد و بس نظاره ات همه شب چشم هشت افلات است
1 گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
2 داب ارباب محبت نبود آسایش لذت عاشق دل سوخته اندر الم است
3 به امید سر خود پای منه در ره عشق که در این مرحله سر باختن اول قدم است
4 گردن شیشه می گیر و سفالینه جام اگرت آرزوی تاج کی و جام جم است
1 هرگز ترحمی به من مبتلات نیست معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست
2 مرا در قمار عشق تو جان باختیم لیک با آن دورخ تو شاهی و پروای مات نیست
3 بهر بلای جان سخنی جستم از لبت خرسند کن بلات مرا گر بلات نیست
4 گفتم مگر حیات بود لعل جانفزات گفتا کلام بیهده کم گو حیات نیست
1 گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
2 داب ارباب محبت نبود آسایش لذت عاشق دل سوخته اندر الم است
3 به امید سر خود پای منه در ره عشق که در این مرحله سر باختن اول قدم است
4 گردن شیشه می گیر و سفالینه جام اگرت آرزوی تاج کی و جام جم است
1 رو به محراب دو ابرویت عبث کردم عبث سجده سوی کعبه کویت عبث کردم عبث
2 آن نئی رحمی به حال داد خواهان آیدت دست در زنجیر گیسویت عبث کردم عبث
3 بر سر راهت چو خاک افتادنت بی سود بود ناله شبگیر در کویت عبث کردم عبث
4 کاکلت را مشک چین گفتم خطا گفتم خطا نسبت خورشید با رویت عبث کردم عبث
1 این چه نام است کزو سکه دین یافت رواج شد ازو مملکت کفر و ظلالت تاراج
2 بندگانش همگی خرقه صد پاره به بر پای بر تارک گردون و در آزرم ز تاج
3 بر رخ قلزم امکان و وجوب ار نشدی ذاتش آمیخته می گشت بهم عذب و اجاج
4 شد نبی و ولی از جرعه جامش مدهوش ابن عمران ارنی گفت و انا الحق حلاج
1 ای شده در دور لعلت تازه ایام مسیح زنده گشته از دم جانپرورت نام مسیح
2 عالم و آدم گرفتار خط سبز تو شد نه همین زنجیر موسی گشت یا دام مسیح
3 پای کی تارک گردن نهادی از شرف گر نشد بر بندگیت ختم انجام مسیح
4 گر لب او را بدی خاصیت لعلت چرا عالم سفلی سلیمان وش نشد رام مسیح
1 ای تاب ز آفتاب ربوده ز تاب رخ پیراسته است ایزدت از مشک ناب رخ
2 زین چاشتگاه روی نهفتن ز من چرا؟ در چاشتگاه کی بنهفت آفتاب رخ
3 مهر منیر با همه خوبی و منزلت هر شب کند ز شرم رخت در نقاب رخ
4 مفتون یک نگاهتم از من مپوش روی مجنون روی ماهتم از من متاب رخ