ز رشک سرو قدت، سرو پای در از خالد نقشبندی غزل 13
1. ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
1. ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
1. گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است
شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
1. هرگز ترحمی به من مبتلات نیست
معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست
1. گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است
شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
1. رو به محراب دو ابرویت عبث کردم عبث
سجده سوی کعبه کویت عبث کردم عبث
1. این چه نام است کزو سکه دین یافت رواج
شد ازو مملکت کفر و ظلالت تاراج
1. ای شده در دور لعلت تازه ایام مسیح
زنده گشته از دم جانپرورت نام مسیح
1. ای تاب ز آفتاب ربوده ز تاب رخ
پیراسته است ایزدت از مشک ناب رخ
1. کیست این کز نگهی رهزن صد جان باشد
هر زمان جلوه کنان بر سر میدان باشد
1. به اکسیر وحیل هر خاک راهی زر نخواهد شد
همه بد اصل سنگی در بها گوهر نخواهد شد
1. جانا بیا که بی تو جهان جمله واله شد
بس دل ز داغ نرگس مستت گلاله شد
1. سایه این خرگه نیلی کرا مامن بود
یا در این دنیا کجا آسایش یک تن بود