ای مقیمان درت را عالمی از خواجوی کرمانی غزل 881
1. ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
...
1. ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
...
1. روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی
صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی
...
1. حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می
من از بادام ساقی مست و مستان مست خواب از می
...
1. بادهٔ گلگون مرا و طلعت سلمی
شربت کوثر ترا و جنت اعلی
...
1. ای از حیای لعل لبت آب گشته می
خورشید پیش آتش روی تو کرده خوی
...
1. ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
...
1. خرامنده سروی به رخ گلستانی
فروزنده ماهی به لب دلستانی
...
1. چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی
...
1. ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی
...
1. برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی
خبری بر ز من خسته بیاری که تو دانی
...
1. کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی
وردت اینست که بیگانهٔ خویشم خوانی
...