خود پرستی مکن ار زانکه از خواجوی کرمانی غزل 833
1. خود پرستی مکن ار زانکه خدا میطلبی
در فنا محو شو ار ملک بقا میطلبی
...
1. خود پرستی مکن ار زانکه خدا میطلبی
در فنا محو شو ار ملک بقا میطلبی
...
1. ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی
کوس عزلت زن اگر ملکت کسری طلبی
...
1. در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی
...
1. یا من قریرة مقلتی لقیاک غایة منیتی
تذکار وصلک بهجتی هذا نصیبی لیلتی
...
1. چو دستان برکشد مرغ صراحی
برآید نوحهٔ مرغ از نواحی
...
1. ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی
طف حول ربع سلمی یا ذارع البوادی
...
1. چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خون ما خطی آوردی و خطا کردی
...
1. گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آنروی که دل دادی و جان نسپردی
...
1. چه کردهام که به یک بارم از نظر بفکندی
نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی
...
1. کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی
گهی فریاد خوان گشتی گهم فریاد رس بودی
...
1. یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی
...
1. گر آن مه در نظر بودی چه بودی
ورش بر ما گذر بودی چه بودی
...