ای دلم جان و جهان در راه از خواجوی کرمانی غزل 797
1. ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته
نرد درد عشق برامید درمان باخته
...
1. ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته
نرد درد عشق برامید درمان باخته
...
1. ای حبش بر چین و چین در زنگبار انداخته
بختیارانرا کمندت باختیار انداخته
...
1. قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته
که به آفتاب ماند ز قمر نقاب بسته
...
1. ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته
پیوسته طاق خضرا برآفتاب بسته
...
1. ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته
...
1. ای سنبل تازه دسته بسته
و افکنده برآب دسته دسته
...
1. خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته
باز بلبل باغ را طاوس پیکر یافته
...
1. ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده
چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده
...
1. ای ملک دلم خراب کرده
در کشتن من شتاب کرده
...
1. تخت خیری بین دگر بر تختهٔ خارا زده
خیمه سلطان گل بر دامن صحرا زده
...
1. ای لبت خنده بر شراب زده
چشم من بر رهت گلاب زده
...
1. ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده
فارغ از سجاده و تسبیح و طامات آمده
...