ای طبیب دل ریش از سر بیمار از خواجوی کرمانی غزل 785
1. ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو
خسته مگذار مرا وز سر تیمار مرو
1. ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو
خسته مگذار مرا وز سر تیمار مرو
1. صبحست ساقیا می چون آفتاب کو
خاتون آب جامهٔ آتش نقاب کو
1. دوش میکردم سوال از جان که آن جانانه کو
گفت بگذر زان بت پیمان شکن پیمانه کو
1. مرا ز هجر تو امید زندگانی کو
در آرزوی توام لذت جوانی کو
1. که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو
براستی که قدی زین صفت کراست بگو
1. ای صبا حال جگر گوشهٔ ما چیست بگو
در دل آن مه خورشید لقا چیست بگو
1. نفحهٔ گلشن عشق از نفس ما بشنو
وز صبا نکهت آن زلف سمن سا بشنو
1. آن عید نیکوان به در آمد به عیدگاه
تابنده رخ چو روز سپید از شب سیاه
1. ای سنبلهٔ زلف تو خرمن زده بر ماه
وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه
1. ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه
1. مه بی مهر من ز شعر سیاه
روی بنمود بامداد پگاه
1. روی این چرخ سیه روی ستمکاره سیاه
که رخم کرد سیه در غم آن روی چو ماه