سنبل سیه بر سمن مزن از خواجوی کرمانی غزل 762
1. سنبل سیه بر سمن مزن
لشکر حبش بر ختن مزن
...
1. سنبل سیه بر سمن مزن
لشکر حبش بر ختن مزن
...
1. خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن
کاسهٔ یاقوت بین از لاله در صحن چمن
...
1. ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن
راستی را چون قدت سروی ندیدم در چمن
...
1. خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین
چشم موج افکن ما بنگر و دریا را بین
...
1. هر زمان آهنگ بیزاریش بین
عهد و پیمان وفاداریش بین
...
1. زهی خطی به خطا برده سوی خطهٔ چین
گرفته چین بدو هندوی زلف چین بر چین
...
1. ای شام زلفت بتخانهٔ چین
مشک سیاهت بر لاله پرچین
...
1. تحیتی چو هوای ریاض خلد برین
تحیتی چو رخ دلگشای حور العین
...
1. آن لب شیرین همچون جان شیرین
وان شکنج زلف همچون نافهٔ چین
...
1. کیست که گوید ببارگاه سلاطین
حال گدایان دلشکستهٔ مسکین
...
1. هرکه شد با ساکنان عالم علوی قرین
گو بیا در عالم جان جان عالم را ببین
...
1. نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین
مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین
...