سرو را گل یار نبود گر از خواجوی کرمانی غزل 774
1. سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین
سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین
...
1. سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین
سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین
...
1. صید شیران میکند آهوی روبه باز او
راه بابل میزند هاروت افسون ساز او
...
1. ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
ماه من خورشید بین در سایهٔ بغطاق او
...
1. آب آتش میرود زان لعل آتش فام او
میبرد آرامم از دل زلف بی آرام او
...
1. خوشا کشته برطرف میدان او
بخون غرقه در پای یکران او
...
1. به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو
بتاب طره مهپوش سایه گستر تو
...
1. ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو
هیچ نمیرود برون از دل من دهان تو
...
1. ای هیچ در میان نه ز موی میان تو
نا دیده دیده هیچ بلطف دهان تو
...
1. برو ای باد بدانسوی که من دانم و تو
خیمه زن بر سر آن کوی که من دانم و تو
...
1. ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو
مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو
...
1. ای چراغ دیدهٔ جان روی تو
حلقهٔ سودای دل گیسوی تو
...