حن فی روض الهوی قلبی از خواجوی کرمانی غزل 619
1. حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام
قم بتغرید الحمایم و اسقنی کاس المدام
...
1. حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام
قم بتغرید الحمایم و اسقنی کاس المدام
...
1. گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام
گرد خاطر همه از رهگذرت یافتهام
...
1. من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
ای عزیزان چون کنم چون مبتلا افتادهام
...
1. سلامی به جانان فرستادهام
به آرام دل جان فرستادهام
...
1. گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
سالها آخر نه مرغ بوستانت بودهام
...
1. هیچ میدانی که دیشب در غمش چون بودهام
مرغ و ماهی خفته و من تا سحر نغنودهام
...
1. چو نام تو در نامهای دیدهام
به نامت که بردیده مالیدهام
...
1. هردم آرد باد صبح از روضهٔ رضوان پیام
کاخر ای دلمردگان جز باده من یحیی العظام
...
1. چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
و آتش چهره نمودی و ببردی آبم
...
1. دل گل زنده گردد از دم خم
گل دل تازه گردد از نم خم
...
1. ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم
وی دلم یک سر مو وز سر موئی شده کم
...
1. چو چشم مست تو می پرستم
چو درج لعل تو نیست هستم
...