وه چه شیرینست لعلش اندرو از خواجوی کرمانی غزل 583
1. وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
کس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمک
...
1. وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
کس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمک
...
1. دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
دهنش تنگک و چون تنگ شکر شیرینک
...
1. ای روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ
گل برآورده ز شرم آن رخ گلرنگ رنگ
...
1. نیستی آنکه زنی شیشهٔ هستی برسنگ
ورنه در پات فتادی فلک مینا رنگ
...
1. چو هیچگونه ندارم به حضرت تو مجال
شوم مقیم درت بالغدوّ و الآصال
...
1. یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال
کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال
...
1. گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
که وصالت متصور نشود جز بخیال
...
1. سبحان من تقدس بالعز و الجلال
سبحان من تفرد بالجود و الجمال
...
1. زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال
یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال
...
1. ای سواد خط توشرح مصابیح جمال
طاق پیروزهٔ ابروی تو پیوسته هلال
...
1. زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال
نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال
...
1. زهی زلفت شکسته نرخ سنبل
گلستان رخت خندیده برگل
...