ای شب زلفت غالیهسا از خواجوی کرمانی غزل 560
1. ای شب زلفت غالیهسا وی مه رویت غالیهپوش
نرگس مستت بادهپرست لعل خموشت بادهفروش
1. ای شب زلفت غالیهسا وی مه رویت غالیهپوش
نرگس مستت بادهپرست لعل خموشت بادهفروش
1. ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
خط ریحان تو پیرایهٔ یاقوت خموش
1. ای دو چشم خوش پر خواب تو درخوابی خوش
وی دو زلف کژ پر تاب تو درتابی خوش
1. ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش
وی خنده زده شکر شیرین تو بر نوش
1. سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش
1. چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش
1. ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
ور زانکه در این کاری از انکار میندیش
1. پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش
کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش
1. آورده ایم روی بسوی دیار خویش
باشد که بنگریم دگر روی یار خویش
1. به شهریار بگوئید حال این درویش
به شهریار برید آگهی از این دل ریش
1. به بزمگاه صبوحی کنون به مجلس خاص
حیاتبخش بود جام می به حکم خواص