گلزار جنتست رخ حور پیکرش از خواجوی کرمانی غزل 548
1. گلزار جنتست رخ حور پیکرش
و آرامگاه روح لب روح پرورش
1. گلزار جنتست رخ حور پیکرش
و آرامگاه روح لب روح پرورش
1. آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش
آن نقش بین که سجده کند نقش آذرش
1. هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش
1. رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
ز نافه ختنی نقش بر عذار مکش
1. گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش
دل فراخست در آن سنبل سرگردانش
1. آه از آن یار که نبود خبر از یارانش
داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش
1. اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش
وگر او کمر نبندد نظرست در میانش
1. دگر وجود ندارد لطیفهئی ز دهانش
ز هیچکس نشنیدم دقیقهئی چومیانش
1. بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش
1. آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش
1. حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش
1. ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
بت خورشید بناگوش و مه دردی نوش