یاد باد آن شب که در مجلس از خواجوی کرمانی غزل 417
1. یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود
...
1. یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود
...
1. دوشم وطن به جز در دیر مغان نبود
قوت روان من ز شراب مغانه بود
...
1. بی گلبن وصلت بگلستان نتوان بود
بی شمع جمالت بشبستان نتوان بود
...
1. دیشب همه منزل من کوی مغان بود
وز نالهٔ من مرغ صراحی بفغان بود
...
1. بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود
...
1. آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود
...
1. آندم که نه شمع و نه لگن بود
شمع دل من زبانه زن بود
...
1. وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود
...
1. مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
یا میل من سوخته دل سوی تو نبود
...
1. دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
...
1. شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود
...
1. مرا وقتی نگاری خرگهی بود
که قدش غیرت سرو سهی بود
...