مرغ در راه او پر اندازد از خواجوی کرمانی غزل 298
1. مرغ در راه او پر اندازد
شمع در پای او سر اندازد
1. مرغ در راه او پر اندازد
شمع در پای او سر اندازد
1. چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد
مرغ دل من آتش در بال و پر اندازد
1. تا برآید نفس از عشق دمی باید زد
بر سر کوی محبت قدمی باید زد
1. وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد
کفر زلف سیهش عالم ایمان ارزد
1. صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
لعل جان پرور او جوهر جان میارزد
1. حدیث آرزومندی جوابی هم نمیارزد
خمار آلودهئی آخر شرابی هم نمیارزد
1. بهار دهر به باد خزان نمیارزد
چراغ عمر به باد وزان نمیارزد
1. همه گنج جهان ماری نیرزد
گل بستان اوخاری نیرزد
1. دلا سود عالم زیانی نیرزد
همای سپهر استخوانی نیرزد
1. چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد
خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد
1. آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
وان لحظه که بنشیند بس شور بپا خیزد
1. آنکو به شکر ریزی شور از شکر انگیزد
هر دم لب شیرینش شوری دگر انگیزد