1 نسیم باد صبا جان من فدای تو باد بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد
2 حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد
3 ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم بساز چارهٔ کارم کنون که کار افتاد
4 چو غنچه گاه شکر خند سرو گلرویم زبان ناطقه دربست چون دهان بگشاد
1 تا دلم در خم آن زلف سمنسا افتاد کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد
2 بسکه دود دل من دوش ز گردون بگذشت ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد
3 راستی را چو ز بالای توام یاد آمد ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد
4 چشم دریا دل ما چون ز تموج دم زد شور در جان خروشنده دریا افتاد
1 چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد
2 بجام باده کنون دست می پرستان گیر چرا که کشتی دریا کشان درآب افتاد
3 بسی بکوی خرابات بیخود افتادند ولی که دید که چون من کسی خراب افتاد
4 چو کرد مطرب عشاق نوبتی آغاز خروش و ناله من در دل رباب افتاد
1 دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتاد مرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتاد
2 هر نفس کو جلوهٔ کبک دری خواهد نمود نالهٔ کبک دری در کوه و در خواهد فتاد
3 چون بدیدم لعل او گفتم دل شوریدهام همچو طوطی زین شکر در شور وشر خواهد فتاد
4 از سرشک و چهره دارم وجه سیم و زر ولی کی چو نرگس چشم او بر سیم و زر خواهد فتاد
1 گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد شود سیاهی چشمم روان بجای مداد
2 کجا قرار توانم گرفت در غربت که گشتهام بهوای تو در وطن معتاد
3 هر آنکسی که کند عزم کعبهٔ مقصود گر از طریق ارادت رود رسد بمراد
4 در آن زمان که وجودم شود عظام رمیم ز خاک من شنوی بوی بوستان وداد
1 چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
2 چشمت بقصد کشتن من میکند کمین ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد
3 هیچش بدست نیست که تا در میان نهد سری که داشت با تو کمر در میان نهاد
4 بر سرو کس نگفت که طوطی شکر شکست بر ماه کس ندید که زاغ آشیان نهاد
1 بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
2 بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
3 ببرد باری خاک و بحدت آتش به نقش بندی آب و بعطر سائی باد
4 به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد
1 یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد
2 شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
3 گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد
4 سرو هر چند ببالای تو میماند راست بنده تا قد ترا دید شد از سروآزاد
1 دل من زحمت جان برنتابد که در ملکی دو سلطان برنتابد
2 گرش همچون سگان کو برانند عنان از کوی جانان برنتابد
3 کجا در خلوت وصلش بود بار کسی کو بار هجران برنتابد
4 سری کز سر عشقش نیست خالی یقین میدان که سامان برنتابد
1 هندوئی را باغبان سوی گلستان میفرستد یا به یاقوت تو سنبل خط ریحان میفرستد
2 یا شب شامی ز روز خاوری رخ مینماید یا خضر خطی بسوی آب حیوان میفرستد
3 جان بجانان میفرستادم دلم میرفت و میگفت مفلسی نزلی بخلوتگاه سلطان میفرستد
4 میرساند رنج و پندارم که راحت میرساند میفرستد درد و میگویم که درمان میفرستد