سپیدهدم که صبا دامن از خواجوی کرمانی غزل 274
1. سپیدهدم که صبا دامن سمن بدرد
ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد
1. سپیدهدم که صبا دامن سمن بدرد
ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد
1. تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد
1. خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد
خاصه برگلشن آن سرو خرامان گذرد
1. ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد
1. چو شام شد بشبستان باید کرد
ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد
1. به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد
بمهرگان صفت بوستان نشاید کرد
1. ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
روز روشن ز حیا چادر شب برسر کرد
1. جان توجه بروی مهوش کرد
دل تمسک بزلف دلکش کرد
1. باز عزم شراب خواهم کرد
ساز چنگ و رباب خواهم کرد
1. مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد
تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد
1. بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد
1. پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد
خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد