95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجوی کرمانی / غزلیات خواجوی کرمانی

غزلیات خواجوی کرمانی

1 گرچه کاری چو عشقبازی نیست بگذر از وی که جای بازی نیست

2 بحقیقت بدان که قصه عشق پیش صاحبدلان مجازی نیست

3 چون نواهای دلکش عشاق هیچ دستان بدلنوازی نیست

4 ملک محمودی از کجا یابی اگرت سیرت ایازی نیست

1 مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست

2 کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست

3 باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست

4 تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست

1 هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست

2 اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست اهل دل را به جز از دوست تمنائی نیست

3 ای تماشاگه جان عارض شهرآرایت بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست

4 ظاهر آنست که برصفحهٔ منشور جمال مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست

1 بر سر کوی خرابات محبت کوئیست که مرا بر سر آن کوی نظر بر سوئیست

2 دهنش یکسر مویست و میانش یک موی وز میان تن من تا بمیانش موئیست

3 ابروی او که ز چشمم نرود پیوسته نه کمانیست که شایستهٔ هر بازوئیست

4 مرهمی از من مجروح مدارید دریغ که دلم خستهٔ پیکان کمان ابروئیست

1 دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت

2 آنرا که بود عالم معنی مسخرش دیدم به صورتی که ز عالم خبر نداشت

3 دلخسته‌ئی که کشته شمشیر عشق شد زخمش بجان رسید و ز مرهم خبرنداشت

4 مستسقی که تشنهٔ دریای وصل بود بگذشت آبش از سر و از یم خبر نداشت

1 کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت

2 ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت ای رفیقان بشتابید که محمل بگذشت

3 ساربان گو نفسی با من دلخسته بساز کاین زمان کار من از قطع منازل بگذشت

4 نتواند که بدوزد نظر از منظر دوست هر کرا در نظر آن شکل و شمایل بگذشت

1 ای قمر تابی از بناگوشت شکر آبی ز چشمهٔ نوشت

2 جاودان مست چشم می گونت واهوان صید خواب خرگوشت

3 خسرو آسمان حلقه نمای حلقه در گوش حلقه در گوشت

4 آن خط سبز هیچ دانی چیست که دمید از عقیق در پوشت

1 لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت مهر رخسار تو شرحش بر قمر باید نوشت

2 ماجرای اشکم از روی تناسب یک بیک مردم دریا نشین را بر گهر باید نوشت

3 هر چه در باب در میخانه چشمم نظم داد گو مغان بر دیر بنویسند اگر باید نوشت

4 ایکه وصف روی زردم در قلم می‌آوری سیم اگر بی وجه می‌باشد بزر باید نوشت

1 منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت سجده گه گر بنیازست چه مسجد چه کنشت

2 جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه رهزن خاطر عشاق چه زیبا و چه زشت

3 عشقبازی نه ببازیست که دانندهٔ غیب عشق در طینت آدم نه به بازیچه سرشت

4 تا چه کردم که ز بدنامی و رسوائی من ساکن دیر مغانم بخرابات نهشت

1 ز کفر زلفت ایمان می‌توان یافت ز لعلت آب حیوان می‌توان یافت

2 قدت را رشک طوبی می‌توان گفت رخت را باغ رضوان می‌توان یافت

3 ز نقشت صورت جان می‌توان بست ز لعلت جوهر جان می‌توان یافت

4 بگاه جلوه برطرف گلستان ترا سرو خرامان می‌توان یافت

آثار خواجوی کرمانی

95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی