95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجوی کرمانی / غزلیات خواجوی کرمانی

غزلیات خواجوی کرمانی

1 هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت

2 غم کارم بخور امروز که شد کار از دست دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت

3 که کند چاره‌ام این لحظه که بیچاره شدم که دهد یاریم امروز که آن یار برفت

4 جهد کردم که ز دل بو که برآید کاری چکنم کاین دل محنت زده از کار برفت

1 ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت

2 چون سر زلف پریشان من سودائی را داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت

3 خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت

4 عهد می‌کرد که از کوی عنایت نروم عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت

1 ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت

2 چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت

3 زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفت

4 ابر را بنگر که لاف در فشانی می‌زند بسکه از چشمم بدامن لؤلؤی لالا گرفت

1 سنبلش برگ ارغوان بگرفت سبزه‌اش طرف گلستان بگرفت

2 برشکر طوطیش نشیمن کرد بر قمر زاغش آشیان بگرفت

3 دور از آن روی بوستان افروز لاله را دل ز بوستان بگرفت

4 چون شبش گرد ماه خرمن کرد آه من راه کهکشان بگرفت

1 بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت

2 گرد مشکست که گرد گل رویت بدمید یا بنفشه‌ست که پیرامن نسرین بگرفت

3 لشکر زنگ ز سرحد ختن بیرون تاخت بختا برد خط و مملکت چین بگرفت

4 بسکه در دیدهٔ من کرد خیال تو نزول راه بر مردمک چشم جهان بین بگرفت

1 چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت

2 سمن قرطهٔ فستقی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت

3 بنفشه ببرگ سمن برشکست جهان نافهٔ مشک اذفر گرفت

4 برآتش فکند از خم طرهٔ عود نسیم صبا بوی عنبر گرفت

1 سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت

2 بگاه بام دلم در نوای زیر آمد چو بلبل سحری نالهای زار گرفت

3 چو آن نگار جفا پیشه دست من نگرفت بسا که چهره‌ام از خون دل نگار گرفت

4 سرشک بود که او روی ما نگه می‌داشت چه اوفتاد که او هم ز ما کنار گرفت

1 دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت

2 مخمور بادهٔ طرب انگیز شوق را جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت

3 گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم از من رمید و توسن بختم رماند و رفت

4 چون صید او شدم من مجروح خسته را در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت

1 نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت

2 دل را چو لاله از می‌گلگون شکفته دار اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت

3 خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار در پای یار سرکش خورشید چهره افت

4 هر کس که دید قامت آنسرو سیمتن ای بس که خاک پای صنوبر بدیده رفت

1 ای جان جهان جان وجهان برخی جانت داریم تمنای کناری ز میانت

2 چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق من هیچ ندیدم به لطافت چو دهانت

3 گو شرح تو ای آیت خوبی دگری گوی زان باب که من عاجزم از کنه بیانت

4 گرمدعی از نوک خدنگت سپر انداخت من سینه سپر ساخته‌ام پیش سنانت

آثار خواجوی کرمانی

95 اثر از غزلیات خواجوی کرمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات خواجوی کرمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی