1 روز رخسار تو ماهی روشنست خال هندویت سیاهی روشنست
2 منظر چشمم که خلوتگاه تست راستی را جایگاهی روشنست
3 گر برویت کردهام تشبیه ماه شرمسارم کاین گناهی روشنست
4 مه برخسارت پناه آرد از آنک روی تو پشت و پناهی روشنست
1 بوقت صبح می روشن آفتاب منست بتیره شب در میخانه جای خواب منست
2 اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح دو چشم اشک فشان ساغر شراب منست
3 وگر کباب نیابم تفاوتی نکند بحکم آنکه دل خونچکان کباب منست
4 براه بادیهای ساربان چه جوئی آب که منزلت همه در دیدهٔ پر آب منست
1 سحاب سیل فشان چشم رودبار منست سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست
2 غم ار چه خون دلم میخورد مضایقه نیست که اوست در همه حالی که غمگسار منست
3 هلال اگر چه به ابروی یار میماند ولی نمونهئی از این تن نزار منست
4 چو اختیار من از کاینات صحبت تست گمان مبر که جدائی باختیار منست
1 گل بستان خرد لفظ دلارای منست بلبل باغ سخن منطق گویای منست
2 منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن طوطیانرا شکر از لفظ شکر خای منست
3 بلبل آوای گلستان فلک را همه شب گوش بر زمزمهٔ نغمه و آوای منست
4 پیش طبعم که ازو لؤلؤ لالا خیزد نام لؤلؤ نتوان برد که لالای منست
1 زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست عقل بر دانهٔ خال سیهت مفتونست
2 تا خیال لب و دندان تو در چشم منست مردم چشم من از لعل و گهر قارونست
3 پیش لؤلؤی سرشکم ز حیا آب شود در ناسفته که در جوف صدف مکنونست
4 عاقل آنست که منکر نشود مجنون را کانکه نظارهٔ لیلی نکند مجنونست
1 آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست یا ماه شب چارده بر روی زمینست
2 در ابر سیه شعشهٔ بدر منیرست یا در شکن کاکل او نور جبینست
3 آن ماه تمامست که برگوشه بامست یا شاه سپهرست که بر چرخ برینست
4 گویند که زیباست بغایت مه نخشب لیکن نتوان گفت که زیباتر از اینست
1 آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست جنت فراز سرو قیامت قیام اوست
2 گر زانکه مشک ناب ز چین میشود پدید صد چین در آن دو سلسلهٔ مشکفام اوست
3 مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول ای من غلام دولت آنکو غلام اوست
4 عامی چو من بحضرت سلطان کجا رسد لیکن امید بنده بانعام عام اوست
1 گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست ور سر کشد تنعم من در جفای اوست
2 گر میبرد ببندگی و میکشد ببند آنست رای اهل مودت که رای اوست
3 هر چند دورم از رخ او همچو چشم بد پیوسته حرز بازوی جانم دعای اوست
4 هیچم بدست نیست که در پایش افکنم الا سری که پیشکش خاک پای اوست
1 من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
2 گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
3 چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب بلبل ار وصف گل سوری نگوید هرزه گوست
4 گر چه جانان دوست دارد دشمنی با دوستان دشمن جان خودست آنکس که برگردد ز دوست
1 عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست
2 پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست
3 آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری یا بخون ما خطی یا خط مشک آسای دوست
4 عکس پروینست یا قندیل مه یا شمع مهر یا چراغ زهره یا روی جهان آرای دوست