ای فدای قامتت هر سرو از خواجوی کرمانی غزل 179
1. ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست
1. ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست
1. ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
آتش روی تو در عین لطافت آبیست
1. از روضهٔ نعیم جمالش روایتیست
و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست
1. ای پیک صبا حال پری چهرهٔ ما چیست
وی مرغ سلیمان خبر آخر ز سبا چیست
1. ز زلفش نافهٔ تاتار تاریست
که هر تار از سر زلفش تتاریست
1. برسر کوی عشق بازاریست
که رخی همچو زر بدیناریست
1. ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست
1. جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست
نظری کن که بجانم خطر از بیماریست
1. نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست
1. غرهٔ ما جز آن عارض شهرآرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سروآسا نیست
1. نشان بی نشانان بی نشانیست
زبان بی زبانان بی زبانیست
1. بتی که طره او مجمع پریشانیست
لب شکر شکنش گوهر بدخشانیست