1 ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست
2 ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت اگر چه زلف سیاهت زیادت از دوشست
3 بقصد خون دل من کمان ابرو را کشیده چشم تو پیوسته تا بناگوشست
4 ز تیره غمزهٔ عاشق کش تو ایمن نیست و گرنه هندوی زلفت چرا زره پوشست
1 باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست
2 غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن راستی را هر چه بینی در جهان با زر خوشست
3 کاشکی بودی مرا شادی اگر دینار نیست زانکه با دینار وشادی ملکت سنجر خوشست
4 چون خلیل ار درمیان آتش افتادم چه باک کاتش نمرود ما را با بت آذر خوشست
1 شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
2 گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست دراز دستی آن زلف پرشکن چه خوشست
3 نمیرود سخنی بر زبان من هیهات مگر حدیث تو یا رب که این سخن چه خوشست
4 سپیدهدم که گل از غنچه مینماید رخ نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست
1 در شب زلف تو مهتابی خوشست در لب لعل تو جلایی خوشست
2 پیش گیسویت شبستانی نکوست طاق ابروی تو محرابی خوشست
3 حلقهٔ زلف کمند آسای تو چنبری دلبند و قلابی خوشست
4 پیش رویت شمع تا چند ایستد گو دمی بنشین که مهتابی خوشست
1 رخ دلفروز تو ماهی خوشست خط عنبرینت سیاهی خوشست
2 شب گیسویت هست سالی دراز ولی روز روی تو ماهی خوشست
3 از آن چین زلف تو شد جای دل که هندوستان جایگاهی خوشست
4 اگر نیست ضعفی در آن چشم مست چرا گاه بیمار و گاهی خوشست
1 بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست ز رشک طلعت او شمع انجمن بنشست
2 فشاند سنبل و چون گل زغنچه رخ بنمود کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست
3 ز برگ لالهٔ سیراب و شاخ شمشادش بریخت آب گل و باد نارون بنشست
4 نشست و مشعله از جان بیدلان برخاست برفت و مشعلهٔ عمر مرد و زن بنشست
1 بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست بر امید گنج در ویرانه نتوانم نشست
2 در ازل چون با می و میخانه پیمان بستهام تا ابد بی باده و پیمانه نتوانم نشست
3 ایکه افسونم دهی کز مار زلفش سر مپیچ بر سر آتش بدین افسانه نتوانم نشست
4 مرغ جان را تا نسوزد ز آتش دل بال و پر پیش روی شمع چون پروانه نتوانم نشست
1 خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست
2 ایکه درمان جگر سوختگان میسازی مرهمی بردل ما نه که بغایت ریشست
3 دیده هر چند بر آتش زند آبم لیکن حدت آتش سودای تو از حد بیشست
4 باده مینوشم و خون از جگرم میجوشد زانکه بی لعل توام باده نوشین نیشست
1 بهار روی تو بازار مشتری بشکست فریب چشم تو ناموس سامری بشکست
2 رخ تو پردهٔ دیبای ششتری بدرید لب تو نامزد قند عسکری بشکست
3 قد تو هوش جهانی بچابکی بربود خط تو توبهٔ خلقی بدلبری بشکست
4 چو حسن روی تو آوازه در جهان افکند دل فرشته و هنگامهٔ پری بشکست