یاقوت روان بخش تو تا از خواجوی کرمانی غزل 167
1. یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
چشمم ز غمت چشمهٔ یاقوت روانست
1. یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
چشمم ز غمت چشمهٔ یاقوت روانست
1. گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
گفتا که پری را چکنم رسم چنانست
1. روز رخسار تو ماهی روشنست
خال هندویت سیاهی روشنست
1. بوقت صبح می روشن آفتاب منست
بتیره شب در میخانه جای خواب منست
1. سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست
1. گل بستان خرد لفظ دلارای منست
بلبل باغ سخن منطق گویای منست
1. زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
عقل بر دانهٔ خال سیهت مفتونست
1. آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
یا ماه شب چارده بر روی زمینست
1. آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنت فراز سرو قیامت قیام اوست
1. گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
ور سر کشد تنعم من در جفای اوست
1. من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
1. عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست