زلف هندوی تو در تابست از خواجوی کرمانی غزل 191
1. زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
1. زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
1. بدایت غم عشاق را نهایت نیست
نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست
1. هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
کار هیچ آزادهئی زین آسیا برگرد نیست
1. کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
1. هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گر چه بر منظرش ادارک نظر قادر نیست
1. عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
1. اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست
1. مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
1. روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست
طوطی خوش خوان جان دستانسرائی بیش نیست
1. حذر کن ز یاری که یاریش نیست
بشودست از آنکو نگاریش نیست
1. ورطهٔ پر خطر عشق ترا ساحل نیست
راه پر آفت سودای ترا منزل نیست
1. آن نگینی که منش میطلبم با جم نیست
وان مسیحی که منش دیدهام از مریم نیست