رفیقا شناسی که من از خاقانی شروانی قطعه 252
1. رفیقا شناسی که من ز اهل شروان
نه از بیم جان در شما میگریزم
...
1. رفیقا شناسی که من ز اهل شروان
نه از بیم جان در شما میگریزم
...
1. نه سیل است طوفان نوح است ویحک
من از نوح طوفان سزا میگریزم
...
1. فلک خاک در میر است و من هم
از آن مدحش به آب زر نویسم
...
1. من این دو لفظ مثل سازم از کلام عوام
به قوت آنکه ز هر شوخ چشمم آید خشم
...
1. با دلم چشم از نهان میگفت کز مرگ عماد
تا کی آب چشم پالائی که بردی آب چشم
...
1. منم که یک رگ جانم هزار بازوی خون راند
از آنکه دست حوادث زده است بر دل ریشم
...
1. چون جاه پدید آرد دشمن که بد اندیشد
پس جاه بتر دشمن زو نیکتر اندیشم
...
1. خواجه بد گویدم معاذ الله
که به بد گفتنش سخن رانم
...
1. من که خاقانیم به هیچ بدی
بد نخواهم که اوست یزدانم
...
1. بر درد دل دوا چه لود تا من آن کنم
گویند صبر کن، نه همانا من آن کنم
...
1. هست او سیاه چرده و من هم سپید سر
با یار، من موافقه زین باب میکنم
...
1. آنچه افتاد چند بار مرا
پند نگرفتم ای فلان که منم
...