چو آسمان ورق عهد مقتفی از خاقانی شروانی قطعه 228
1. چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت
برآمد آیت مستنجد از صحیفهٔ حال
...
1. چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت
برآمد آیت مستنجد از صحیفهٔ حال
...
1. مال کم راحت است و افزون رنج
لاجرم مال می نخواهد عقل
...
1. ای شده ... چپ سلطان
... راستی عالم هم
...
1. دو گهر دان پیمبری و کرم
زاده از کان کاینات بهم
...
1. ز گفتهٔ تو بجوشید طبع خاقانی
جواب داد به انصاف اگرچه دید ستم
...
1. امشب من و اوحد و مید
هر سه دو حدیث رانده یکدم
...
1. بیش بیش است فضل خاقانی
دولتش کم کم آمد از عالم
...
1. در چنین علت ای طبیب مرا
مسهلی تازه ساختی هردم
...
1. من که خاقانیم جفای وطن
بردهام وز جفا گریختهام
...
1. خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من
زانگه که کعبهوار در این سبز پردهام
...
1. غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس
کس نماند و من به ناجنسان چنین واماندهام
...
1. هر خشک و تر که داشتم از غم بسوختم
هر بال و پر که داشتم از دم بسوختم
...