24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 دل‌های ما قرارگه درد کرده‌اند دار القرار بر دل ما سرد کرده‌اند

2 این صد هزار نرگسه بر سقف این حصار رخسار ما چو نرگس نو زرد کرده‌اند

3 در پیش آتشی که ز سنگ قضا جهد جان‌های ما نتیجهٔ گوگرد کرده‌اند

4 خورشید در نقاب عدمد شد ز شرم آنک رخسار روزگار پر از گرد کرده‌اند

1 تشنهٔ دل به آب می‌نرسد دیده جز بر سراب می‌نرسد

2 قصهٔ درد من رسید به تو چون بخوانی جواب می‌نرسد

3 روی چون آب کرده‌ام پر چین کز تو رویم به آب می‌نرسد

4 نرسم در خیال تو چه عجب که مگس در عقاب می‌نرسد

1 صبح چو کام قنینه خنده برآورد کام قنینه چو صبح لعل‌تر آورد

2 کاس بخندید کز نشاط سحر گاه کوس بشارت نوای کاسه‌گر آورد

3 چار زبان رباب دوش به مجلس از طرب این هشت گوش را خبر آورد

4 جنبش ده ترک لرزه دار ز شادی هندوی نه چشم را به بانگ درآورد

1 تا خیال کعبه نقش دیدهٔ جان دیده‌اند دیده را از شوق کعبه زمزم افشان دیده‌اند

2 عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب کعبه را هر هفت کردهٔ هفت مردان دیده‌اند

3 هم بر آن آتش ز هند و چین و بغداد آمده ماه ذی القعده به روی دجله تابان دیده‌اند

4 ماه نو را نیمهٔ قندیل عیسی یافته دجله را پر حلقهٔ زنجیر مطران دیده‌اند

1 گوئیی کز عشق او یک شهر جان افشانده‌اند زر و سر بر عشوهٔ آن عشوه‌دان افشانده‌اند

2 بر امیدی کز شکر سازد لبش تسکین جان هم گلاب از دیده و هم ناردان افشانده‌اند

3 آسمان پل بر سر آن خاکیان خواهد شکست کاب روی اندر ره آن دلستان افشانده‌اند

4 کم ز مرغ نامه آور نیست نزد بیدلان یاسج ترکان غمزه‌ش کز کمان افشانده‌اند

1 تا غبار از چتر شاه اختران افشانده‌اند فرش سلطانیش در برتر مکان افشانده‌اند

2 شحنهٔ نوروز نعل نقره خنگش ساخته است هر زری کاکسیر سازان خزان افشانده‌اند

3 رسته چون یوسف ز چاه و دلو پیشش ابر و صبح گوهر از الماس و مشک از پرنیان افشانده‌اند

4 در رکابش هفت گیسودار و شش خاتون ردیف بر سرش هر هفت و شش عقد جمان افشانده‌اند

1 صبح خیزان کاستین بر آسمان افشانده‌اند پای کوبان دست همت بر جهان افشانده‌اند

2 چون ز کار آب دیدند آب کار عاشقان آب می بر آتش دل هر زمان افشانده‌اند

3 پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص بر سماع بلبلان عشق جان افشانده‌اند

4 در شکر ریز طرب بر عده داران رزان از پی کاوین بهای کاویان افشانده‌اند

1 آن مه نو بین که آفتاب برآورد غنچهٔ گل بیم که نوبهار درآورد

2 از افق صلب شاه بین که مه نو آمد و عید جلال بر اثر آورد

3 ماه نو از فلک به منزل نه ماه شاه زمین را به نورهان ظفر آورد

4 در طبق آفتاب چون مه نو دید صبح دم از اختران نثار زر آورد

1 دل ز راحت نشان نخواهد داد غم خلاصی به جان نخواهد داد

2 غم‌گساران فرو شدند افسوس کز عدم کس نشان نخواهد داد

3 آسمان را گسسته شد زنجیر داد فریاد خوان نخواهد داد

4 بر زمین صد هزار خون‌ریز است یک دیت آسمان نخواهد داد

1 دل به سودای تو سر اندازد سر ز عشقت کله براندازد

2 چون تو هر هفت کرده آیی حور بر تو هر هفت زیور اندازد

3 به تو وزلف کافرت ماند ترک غازی که چنبر اندازد

4 منم آن مرغ کذر افروزد خویشتن را در آذر اندازد

آثار خاقانی شروانی

24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی