24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 تا دل من دل به قناعت نهاد ملک جهان را به جهان بازداد

2 دفتر آز از بر من برگرفت مصحف عزلت عوض آن نهاد

3 خسرو خرسندی من در ربود تاج کیانی ز سر کیقباد

4 نیز فریبم ندهد طمع و جمع نیز حجابم نشود بود و باد

1 دوش برون شد ز دلو یوسف زرین نقاب کرد بر آهنگ صبح جای به جای انقلاب

2 یوسف رسته ز دلو مانده چو یونس به حوت صبح دم از هیبتش حوت بیفکند ناب

3 باد بهاری فشاند عنبر بحری به صبح تا صدف آتشین کرد به ماهی شتاب

4 تا که هوا شد به صبح کورهٔ ماورد ریز بر سر سیل روان شیشه‌گر آمد حباب

1 عهد عشق نیکوان بدرود باد وصل و هجران هر دوان بدرود باد

2 بر بساط ناز و در میدان کام صلح و جنگ نیکوان بدرود باد

3 سبزه‌ای کان بود دام آهوان بر سر سرو جوان بدرود باد

4 چون گوزنان هوی از جان برکشم کان شکار آهوان بدرود باد

1 نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا

2 روح روان است آب بی‌عمل امتحان زر خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا

3 شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد هر نفسی بال و پر ریخته‌شان از قضا

4 دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ زرین شیرازه زد هر ورقی را جدا

1 این پرده کاسمان جلال آستان اوست ابری است کافتاب شرف در عنان اوست

2 این ابر بین که معتکف اوست آفتاب وین آفتاب کابر کرم سایبان اوست

3 این پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا رضوان مجاور حرم روضه سان اوست

4 این پرده گرنه بحر محیط است پس چرا اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست

1 رستم و بهرام را بهم چه مصاف است این دو خلف را بهم چه خشم و خلاف است

2 مایهٔ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لاف است

3 معجز این گر نهنگ بحر فشان است حجت آن اژدهای کوه شکاف است

4 از پی یک صره‌ای ز سیم و زر زرد بر دو محک سپیدشان چه مصاف است

1 شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست ما عشق دان ماست

2 آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست

3 هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند مرغی است پر بریده که از آشیان ماست

4 تا بر درش به داغ سگی نامزد شدیم گردون درم خرید سگ پاسبان ماست

1 طبع کافی که عسکر هنر است چون نی عسکری همه شکر است

2 قطرهٔ کوثر و قمطرهٔ هند از شکرهای لفظ او اثر است

3 نه کلکش به نیشکر ماند کز پی تب بریدن بشر است

4 گل شکر را ز رشک نیشکرش زهر در حلق و خار در جگر است

1 آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد

2 سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد

3 از سیل اشک بر سر طوفان واقعه خوناب قبه قبه به شکل حباب شد

4 چل گز سرشک خون ز برخاک بر گذشت لابل چهل قدم ز بر ماهتاب شد

1 عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد درد کهن بارگیر خویشتن آورد

2 تب زده لرزم چو آفتاب همه شب دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد

3 تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی کز تف گریه گذار در لگن آورد

4 شمع نه دندانه گردد از شکن آخر در تنم آسیب تب همان شکن آورد

آثار خاقانی شروانی

24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی