1 مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا
2 فسردگان را همدم چگونه برسازم فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا
3 درخت خرما از موم ساختن سهل است ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما
4 مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا
1 مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب کزین رواق طنینی که میرود دریاب
2 زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
3 رواق چرخ همه پر صدای روحانی است در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب
4 نظام کشور پنجم اجل رضی الدین رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب
1 صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب کرد به آواز نرم صبحک الله خطاب
2 از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین هم چو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب
3 پیک جهان رو چو چرخ، پیر جوانوش چو صبح یافته پیرانه سر رونق فصل شباب
4 علم چهل صبح را مکتبی آراسته روح مثاله نویس نوح خلیفه کتاب
1 نه به دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت
2 نه از آن روز فرو رفتهٔ عمر پس پیشین خبری خواهم داشت
3 میوه دارم که به دی مه شکفد که نه برگی نه بری خواهم داشت
4 کرم شب تابم در تابش روز که نه زوری نه فری خواهم داشت
1 رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب
2 کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب
3 روز چو شمعی به شب نور ده و سر فراز شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب
4 دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل شیشهٔ بازیچه بین بر سر آب از حباب
1 ای صفت زلف تو غارت ایمان ما عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا
2 بر در ایوان توست پای شکسته خرد بر سر میدان توست دست گشاده هوا
3 صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن صد ستم از روزگار وز دل تو یک جفا
4 از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام وز مژهٔ تو نکرد هیچ خدنگی خطا
1 راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب
2 از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراک در روزن من هم نرود صورت مهتاب
3 بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتی بیدست شناور نتوان رست ز غرقاب
4 امید وفا دارم و هیهات که امروز در گوهر آدم بود این گوهر نایاب
1 دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است وان صید کان اوست نگونسر نکوتر است
2 برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
3 رنجور سینهام لب و زلفش دوای من کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
4 در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
1 صبح است کمانکش اختران را آتش زده آب پیکران را
2 هنگام صبوح موکب صبح هنگامه دریده اختران را
3 بر صرع ستارگان دم صبح ماند نفس فسون گران را
4 یک می به دو گنج شایگان خر رغم دل رایگان خوران را
1 ای رای تو صیقل اختران را افسر توئی افسر سران را
2 خاک در تو به عرض مصحف جای قسم است داوران را
3 هر هفته ز تیغ تو عطیت هفت اقلیم است سروران را
4 در کعبهٔ حضرت تو جبریل دست آب دهد مجاوران را