ای صفت زلف تو غارت ایمان از خاقانی شروانی قصیده 12
1. ای صفت زلف تو غارت ایمان ما
عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا
...
1. ای صفت زلف تو غارت ایمان ما
عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا
...
1. نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا
عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا
...
1. داد مرا روزگار مالش دست جفا
با که توانم نمود نالش از این بی وفا
...
1. صبح است کمانکش اختران را
آتش زده آب پیکران را
...
1. ای رای تو صیقل اختران را
افسر توئی افسر سران را
...
1. زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
...
1. رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب
...
1. جبههٔ زرین نمود چهرهٔ صبح از نقاب
خندهٔ شب گشت صبح خندهٔ صبح آفتاب
...
1. شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب
...
1. صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب
کرد به آواز نرم صبحک الله خطاب
...
1. دوش برون شد ز دلو یوسف زرین نقاب
کرد بر آهنگ صبح جای به جای انقلاب
...
1. مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
کزین رواق طنینی که میرود دریاب
...