24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا

2 فسردگان را همدم چگونه برسازم فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا

3 درخت خرما از موم ساختن سهل است ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما

4 مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا

1 مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب کزین رواق طنینی که می‌رود دریاب

2 زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب

3 رواق چرخ همه پر صدای روحانی است در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب

4 نظام کشور پنجم اجل رضی الدین رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب

1 صبح دمان دوش خضر بر درم آمد به تاب کرد به آواز نرم صبحک الله خطاب

2 از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین هم چو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب

3 پیک جهان رو چو چرخ، پیر جوان‌وش چو صبح یافته پیرانه سر رونق فصل شباب

4 علم چهل صبح را مکتبی آراسته روح مثاله نویس نوح خلیفه کتاب

1 نه به دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت

2 نه از آن روز فرو رفتهٔ عمر پس پیشین خبری خواهم داشت

3 میوه دارم که به دی مه شکفد که نه برگی نه بری خواهم داشت

4 کرم شب تابم در تابش روز که نه زوری نه فری خواهم داشت

1 رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب

2 کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب

3 روز چو شمعی به شب نور ده و سر فراز شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب

4 دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل شیشهٔ بازیچه بین بر سر آب از حباب

1 ای صفت زلف تو غارت ایمان ما عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا

2 بر در ایوان توست پای شکسته خرد بر سر میدان توست دست گشاده هوا

3 صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن صد ستم از روزگار وز دل تو یک جفا

4 از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام وز مژهٔ تو نکرد هیچ خدنگی خطا

1 راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب

2 از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراک در روزن من هم نرود صورت مهتاب

3 بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتی بی‌دست شناور نتوان رست ز غرقاب

4 امید وفا دارم و هیهات که امروز در گوهر آدم بود این گوهر نایاب

1 دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است وان صید کان اوست نگون‌سر نکوتر است

2 برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است

3 رنجور سینه‌ام لب و زلفش دوای من کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است

4 در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است

1 صبح است کمانکش اختران را آتش زده آب پیکران را

2 هنگام صبوح موکب صبح هنگامه دریده اختران را

3 بر صرع ستارگان دم صبح ماند نفس فسون گران را

4 یک می به دو گنج شایگان خر رغم دل رایگان خوران را

1 ای رای تو صیقل اختران را افسر توئی افسر سران را

2 خاک در تو به عرض مصحف جای قسم است داوران را

3 هر هفته ز تیغ تو عطیت هفت اقلیم است سروران را

4 در کعبهٔ حضرت تو جبریل دست آب دهد مجاوران را

آثار خاقانی شروانی

24 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی