تا درد و محنت است در از خاقانی شروانی قصیده 128
1. تا درد و محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک
1. تا درد و محنت است در این تنگنای خاک
محنت برای مردم و مردم برای خاک
1. مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم
بلبله را مرغوار وقت سماع است هم
1. ای لب و زلفین تو مهره و افعی بهم
افعی تو دام دیو مهرهٔ تو مهر جم
1. گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم
عین منعل چراست در خط مغرب رقم
1. طفلی و طفیل توست آدم
خردی و زبون توست عالم
1. با آنکه به موی مانم از غم
موئی ز جفا نمیکنی کم
1. ای شحنهٔ شش جهات عالم
در چار دری و هفت طارم
1. آن پیر ما که صبح لقائی است خضر نام
هر صبح بوی چشمهٔ خضر آیدش ز کام
1. بیباغ رخت جهان مبینام
بیداغ غمت روان مبینام
1. صبح وارم کآفتابی در نهان آوردهام
آفتابم کز دم عیسی نشان آوردهام
1. حضرت ستر معلا دیدهام
ذات سیمرغ آشکارا دیدهام
1. رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنهام مشرب احسان به خراسان یابم