1 به دو میگون لب و پسته دهنت به سه بوس خوش و فندق شکنت
2 به زره پوش قد تیر وشت به کمانکش مژهٔ تیغ زنت
3 به حریر تن و دیبای رخت به ترنج بر و سیب ذقنت
4 به دو نرگس، به دو سنبل، به دو گل بر سر سرو صنوبر فکنت
1 هر که در عاشقی قدم نزده است بر دل از خون دیده نم نزده است
2 او چه داند که چیست حالت عشق که بر او عشق، تیر غم نزده است
3 عشق را مرتبت نداند آنک همه جز در وصال کم نزده است
4 دل و جان باخته است هر دو بهم گرچه با دلربای دم نزده است
1 جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت
2 آهی از عشقت درون دل نهان میداشتم چون برون شد بیمن او راه دهن بر من گرفت
3 عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال نالهٔ آتش بگاه سوختن بر من گرفت
4 دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
1 سر و زر کو که منت یارم جست فرصت آمدنت یارم جست
2 بن مویی ز دلم کم نشود سر موئی ز تنت یارم جست
3 نه میی از قدحت یارم خواست نه گلی از چمنت یارم جست
4 نه من آیم نه توام دانی خواند نه تو آئی نه منت یارم جست
1 یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است
2 دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است
3 مه سپر کرده و شب ماه سپر به سپر برزده کوکب چه خوش است
4 بر لبش خال ز گازم اثر است اثر گاز بر آن، لب چه خوش است
1 در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است
2 کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است
3 صد ساله ره است راه وصلت با داعیهٔ تو نیم گام است
4 شهری ز تو مست عشق و ما هم این باد ندانم از چه جام است
1 به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
2 برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
3 مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
4 فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
1 چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
2 بپویم بو که در گنجم به کویت بجویم بو که دریابم جمالت
3 کمالت عاجزم کرد و عجب نیست که تو هم عاجزی اندر کمالت
4 شبم روشن شده است و من ز خوبی ندانم بدر خوانم یا هلالت
1 هر که به سودای چون تو یار بپرداخت همتش از بند روزگار بپرداخت
2 در غم تو سخت مشکل است صبوری خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
3 عشق تو در مرغزار عقل زد آتش از تر و از خشک مرغزار بپرداخت
4 لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس کیسه بجای یکی هزار بپرداخت
1 دلم در بحر سودای تو غرق است نکو بشنو که این معنی نه زرق است
2 فراقت ریخت خونم این چه تیغ است نفاقت سوخت جانم این چه برق است
3 جهان بستد ز ما طوفان عشقت امانی ده که ما را بیم غرق است
4 تو هم هستی در این طوفان ولیکن تو را تا کعب و ما را تا به فرق است