41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی

2 چو رفتی سوی بستان‌ها یکی بگذر به گورستان که گورستان همی گوید بیا تا دوستان بینی

3 بسی بادام چشمانند به دام مرغ حیرانند بسا پسته دهانان را تو بربسته دهان بینی

4 امیری را که بر قصرش هزاران پاسبان بودند تو اکنون بر سر گورش کلاغی پاسبان بینی

1 زرهٔ زلف بر قبا شکنی آه در جان آشنا شکنی

2 ببری آب سنگ ما کز دل سنگ سازی، سبوی ما شکنی

3 دست و ساعد گرفته دو نان را بگذری بازوی وفا شکنی

4 از سر عجب هر زمان با خود عهد بندی که عهد ما شکنی

1 این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی

2 معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی

3 آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی

4 دیده‌ام کافور کز هندوستان خیزد همی تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی

1 جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی دانم که تو ز آن لب‌ها جانی دگرم بخشی

2 تب‌هاست مرا در دل و نیشکرت اندر لب آری ببرد تب‌ها گر نیشکرم بخشی

3 با تو به چنین دردی دل خوش نکنم حقا الا که به عذر آن دردی دگرم بخشی

4 دوشم لقبی داد، کمتر سگ کوی خود من کیستم از عالم تا این خطرم بخشی

1 تا بیش دل خراب داری دل بیش کند ز جان‌سپاری

2 ای کار مرا به دولت تو افتاد قرار بی‌قراری

3 دل خوش کردم چنین که دانی تن دردادم چنان که داری

4 یک ناخن کم نمی‌کنی جور تا خون دلم به ناخن آری

1 تب‌ها کشم از هجر تو شب‌های جدائی تب‌ها شودم بسته چو لب‌ها بگشایی

2 با آنکه دل و جانم دانی که تو را اند عمرم به کران رفت و ندانم تو که رایی

3 از غیرت عشق تو به دندان بگزم لب گر در دلم آید که در آغوش من آیی

4 گفتی ببرم جان تو، اندیشه در این نیست اندیشه در آن است که بر گفته نپایی

1 گلی از باغ وفا آمده‌ای خود خس و خار نما آمده‌ای

2 هر کجا پای نهی گل روید تا ندانی ز کجا آمده‌ای

3 ذرهٔ ذات تو خورشید لقاست بحری و قطره قضا آمده‌ای

4 سایهٔ خار تو سروستان است خرمن نشو و نما آمده‌ای

1 باز از کرشمه زخمهٔ نو در فزوده‌ای درد نوم به درد کهن برفزوده‌ای

2 کوتاه بود بر قدت ای جان قبای ناز کامروز پارهٔ دگرش در فزوده‌ای

3 در ساز ناز بود تو را نغمه‌های خوش این دم قیامت است که خوش‌تر فزوده‌ای

4 آخر چه موجب است که باز از حدیث وصل کم کرده‌ای و در سخن زر فزوده‌ای

1 تا حلقه‌های زلف به هم برشکسته‌ای بس توبه‌های ما که بهم درشکسته‌ای

2 گاه از ستیزه گوش فلک برکشیده‌ای گاه از کرشمه دیدهٔ اختر شکسته‌ای

3 دانم که مه جبینی ای آسمان شکن اما ندانم آنکه چه لشکر شکسته‌ای

4 آهسته‌تر، نه ملک خراسان گرفته‌ای و آسوده‌تر، نه رایت سنجر شکسته‌ای

1 چه کرده‌ام که مرا پایمال غم کردی چه اوفتاده که دست جفا برآوردی

2 به نوک خار جفا خستیم نیازردم چو برگ گل سخنی گفتمت بیازردی

3 مرا به نوک مژه غمزهٔ تو دعوت کرد بخورد خونم و گفتا برو نه در خوردی

4 به حق غمزهٔ شوخ تو در رسم لیکن زمردی است مرا صبر نه ز نامردی

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی