دشوار عشق بر دلم آسان از خاقانی شروانی غزل 370
1. دشوار عشق بر دلم آسان نمیکنی
درد مرا به بوسی درمان نمیکنی
...
1. دشوار عشق بر دلم آسان نمیکنی
درد مرا به بوسی درمان نمیکنی
...
1. گرنه تو ای زود سیر تشنهٔ خون منی
با من دیرینه دوست چند کنی دشمنی
...
1. چه کرد این بنده جز آزاد مردی
که گرد خاطر او برنگردی
...
1. مرا تا جان بود جانان تو باشی
ز جان خوشتر چه باشد آن تو باشی
...
1. گر بر در وصالت امید بار بودی
بس دیده کز جمالت امیدوار بودی
...
1. با هیچ دوست دست به پیمان نمیدهی
کار شکستگان را سامان نمیدهی
...
1. دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
ز پایم فکندی ز بس دست یازی
...
1. خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
...
1. هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی
هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی
...
1. از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی
عیسی نهای و روزی صد رنگ برآمیزی
...
1. ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری
چون نور دل نماند برون راه چون بری
...
1. عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
...