41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 دست از دو جهان کشیده خواهم یک اهل به جان خریده خواهم

2 گوئی که رسم به اهل رنگی از طالع بررسیده خواهم

3 جستم دل آشنا و تا حشر گر جویم هم ندیده خواهم

4 نوشی به یقین نماند لیکن زهری به گمان چشیده خواهم

1 ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه از سکه گشت کارم، تدبیر کار من چه

2 زرین رخم ز عشقت بی‌آب و سنگ مانده بر سنگ تو ندانم آب و عیار من چه

3 بر بوی وصل تا کی درد سر فراقت آن می هنوز در خم چندین خمار من چه

4 دادم به باد عمری در انتظار روزی این روز بی‌مرادی در انتظار من چه

1 گلی از باغ وفا آمده‌ای خود خس و خار نما آمده‌ای

2 هر کجا پای نهی گل روید تا ندانی ز کجا آمده‌ای

3 ذرهٔ ذات تو خورشید لقاست بحری و قطره قضا آمده‌ای

4 سایهٔ خار تو سروستان است خرمن نشو و نما آمده‌ای

1 غم بنیاد آب و گل چه خوری دم گردون مستحل چه خوری

2 افسر عقل بایدت بر سر از سر آز خون دل چه خوری

3 روی صافیت باید آینه‌وار همچون دندان شانه گل چه خوری

4 سایه پرورد شد دل تو چو گل غم پروردهٔ چگل چه خوری

1 سینه پر آتشم چو میغ از تو چهرهٔ پر گوهرم چو تیغ از تو

2 روز عمرم بدی که چون حاصلی نیست جز دریغ از تو

3 ماتم عمر رفته خواهم داشت زان سیه جامه‌ام چو میغ از تو

4 رصد عشق تو جهان بگرفت چون تمنا کنم دریغ از تو

1 رخت تمنای دل بر در عشاق نه تخت شهنشاه عشق بر سر آفاق نه

2 قفل که بر لب نهی از لب معشوق ساز پای که از سر کنی در صف عشاق نه

3 زخم که جانان زند همسر مرهم شناس زهر که سلطان دهد همبر تریاق نه

4 طاق پذیر است عشق جفت نخواهد حریف بر نمط عشق اگر پای نهی طاق نه

1 از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای بر هر دلی هزار گره برنهاده‌ای

2 در روی من ز غمزه کمان‌ها کشیده‌ای بر جان من ز طره کمین‌ها گشاده‌ای

3 بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده‌ای

4 گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زاده‌ای

1 زنگ دل از آب روی شستیم وز درد هوا سبوی شستیم

2 دل را به کنار جوی بردیم وز یار کناره جوی شستیم

3 از شهر شما دواسبه راندیم از خون سر چار سوی شستیم

4 جان را به وداع آفرینش از عالم تنگ خوی شستیم

1 بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن

2 از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن

3 عشقبازان را برای سر بریدن سنت است بر سر نطع ملامت پای‌کوبان آمدن

4 نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند شهره‌نامان را مسلم نیست پنهان آمدن

1 تو را در دوستی رائی نمی‌بینم، نمی‌بینم چو راز اندر دلت جائی نمی‌بینم، نمی‌بینم

2 تمنا می‌کنم هر شب که چون یابم وصال تو ازین خوشتر تمنائی نمی‌بینم، نمی‌بینم

3 به هر مجلس که بنشینی توئی در چشم من زیرا که چون تو مجلس آرائی نمی‌بینم، نمی‌بینم

4 به هر اشکی که از رشکت فرو بارم به هر باری کنارم کم ز دریائی نمی‌بینم، نمی‌بینم

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی