41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 خرمی کان فلک دهد غم دان دل که با غم بساخت خرم دان

2 سنت اهل عشق خواهی داشت درد را هم مزاج مرهم دان

3 به عیاری که هفت مردان راست نقش شش روز کمتر از کم دان

4 دوستان همچو مهر، نمامند دشمنان همچو ماه، محرم دان

1 به کوی عشق تو جان در میان راه نهم کلاه بنهم و سر بر سر کلاه نهم

2 گرم به شحنگی عاشقان فرود اری خراج روی تو بر آفتاب و ماه نهم

3 گرم به تیغ جفای تو ذره ذره کنند نه مرد درد تو باشم گرت گناه نهم

4 به باغ وصل تو گر شرط من یزید رود هزار طوبی در عرض یک گیاه نهم

1 ای جفت دل من از تو فردم وی راحت جان ز تو به دردم

2 تا با دل و جان من تو جفتی من از دل و جان خویش فردم

3 رنجی که من از پی تو دیدم دردی که من از غم تو خوردم

4 بر کوه بیازمای یکبار تا بشناسی که من چه کردم

1 آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی حقا که به یک خنده دو عالم بگشایی

2 ورچه نگشائی لب و در پوست بخندی از رشتهٔ جانم گره غم بگشایی

3 مجروح توام شاید اگر زخم ببندی رحمی کن ار حقهٔ مرهم بگشایی

4 کاری است فرو بسته، گشادن تو توانی صد مشکل ازین‌گونه به یک‌دم بگشایی

1 نام تو چون بر زبان می‌آیدم آب حیوان در دهان می‌آیدم

2 تا لب من خاک‌بوس کوی توست هردم از لب بوی جان می‌آیدم

3 گر قدم بر آسمانم پیش تو فرق سر بر آستان می‌آیدم

4 تا همایم خوانده‌ای در کام دل هر نواله استخوان می‌آیدم

1 گرچه جانی از نظر پنهان مشو رحم کن در خون جان ای جان مشو

2 پردهٔ رازم دریدی آشکار وعده‌های کژ مده پنهان مشو

3 گر به جان فرمان دهی فرمان برم آمدی ناخوانده بی‌فرمان مشو

4 از بن دندان به دندان مزد تو جان دهم جای دگر مهمان مشو

1 رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن

2 عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن

3 عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می‌زنند زینهار ای سیم‌گون گوی گریبان درفکن

4 نیکوان خلد بالای سرت نظاره‌اند یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن

1 نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم همچو جان بی‌سایه و چون سایه بی‌جان آمدم

2 چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم

3 کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم

4 آتش رخسار او دیدم سپند او شدم بی‌من از من نعره سر برزد پشیمان آمدم

1 ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر افتاب انداخته

2 مه با خیال روی تو، گم‌گشته اندر کوی تو شب با جمال موی تو، مشکین حجاب انداخته

3 ای عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها وی خستگان را خارها در جای خواب انداخته

4 ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته

1 ای تماشاگه جان بر طرف لاله‌ستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو

2 تا نهادی حسن را دار الخلافه زیر زلف هست دار الملک فتنه در سر مژگان تو

3 حلق خلقی را به طوق شوق تو در بند کرد زلف مشک افشان شهر آشوب مه چوگان تو

4 ای به خوان زلف تو یوسف طفیلی آمده کیست کو بی‌خون دل یک لقمه خورد از خوان تو

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی