ای برقرار خوبی، با تو از خاقانی شروانی غزل 311
1. ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه
از سکه گشت کارم، تدبیر کار من چه
...
1. ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه
از سکه گشت کارم، تدبیر کار من چه
...
1. ای دل به جفات جان نهاده
جان پیشکشت جهان نهاده
...
1. ای زیر نقاب مه نموده
ماه من و عید شهر بوده
...
1. ای چشم پر خمارت دلها فگار کرده
وی زلف مشکبارت جانها شکار کرده
...
1. درا تا سیل بنشانم ز دیده
گهر در پایت افشانم ز دیده
...
1. ماه نو و صبح بین پیاله و باده
عکس شباهنگ بر پیاله فتاده
...
1. از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
...
1. روی درکش ز دهر دشمن روی
پشت برکن به چرخ کافر خوی
...
1. زین تنگنای وحشت اگر باز رستمی
خود را به آستان عدم باز بستمی
...
1. غم بنیاد آب و گل چه خوری
دم گردون مستحل چه خوری
...
1. روز دانش به ازین بایستی
آسمان مرد گزین بایستی
...
1. ای دل ای دل هلاک تن کردی
بس کن ای دل که کار من کردی
...