41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 دیده در کار لب و خالش کنم پیشکش هم جان و هم مالش کنم

2 کعبهٔ جان او و عید دل هم اوست جان و دل قربان همه سالش کنم

3 چون مرا از راه کعبه است این فتوح بس طواف شکر کامسالش کنم

4 ماه من کاشتر سوار آید به راه دیده سقا، سینه حمالش کنم

1 آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

2 نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

3 دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک غارت هاروتیان شد زهرهٔ زهرای من

4 شب زن هندوی و جانم جوجو اندر دست او جو به جو می‌دید شب حال دل رسوای من

1 کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی

2 راندی به گوش اول صد فصل دل‌فریبم و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی

3 آن لابه‌های گرمت ز اول بسوخت جانم زیرا که همچو آتش، یک‌سر همه زبانی

4 از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم وز من جفا نیاید، دانم که نیک دانی

1 گفتم به ری مراد دل آسان برآورم ز آنجا سفر به خاک خراسان برآورم

2 در ره دمی به تربت بسطام برزنم وز طوس و روضه آرزوی جان برآورم

3 ری دیده پس به خاک خراسان رسم چنانک حج کرده عمره بر اثر آن برآورم

4 از اوج آسمان به سر سدره بگذرم وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم

1 تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من با تو ننشینم به کام خویشتن بی‌خویشتن

2 خار راه خود منم خود را ز خود فارغ کنم تا دوئی یکسو شود هم من تو گردم هم تو من

3 باقی آن گاهی شوم کز خویشتن یابم فنا مرده اکنونم که نقش زندگی دارم کفن

4 جان فشان و راد زی و راه‌کوب و مرد باش تا شوی باقی چو دامن برفشانی زین دمن

1 تا حلقه‌های زلف به هم برشکسته‌ای بس توبه‌های ما که بهم درشکسته‌ای

2 گاه از ستیزه گوش فلک برکشیده‌ای گاه از کرشمه دیدهٔ اختر شکسته‌ای

3 دانم که مه جبینی ای آسمان شکن اما ندانم آنکه چه لشکر شکسته‌ای

4 آهسته‌تر، نه ملک خراسان گرفته‌ای و آسوده‌تر، نه رایت سنجر شکسته‌ای

1 ز باغت به جز بوی و رنگی نبینم خود آن بوی را هم درنگی نبینم

2 زهی هم تو هم عشق تو باد و آتش که خود در شما آب و سنگی نبینم

3 چه دریاست عشقت که هرچند در وی صدف جویم الا نهنگی نبینم

4 همه خلق در بند بینم پس آخر به همت یک آزاد رنگی نبینم

1 من در طلب یارم ز اغیار نیندیشم پایم به سر گنج است از مار نیندیشم

2 صبرم به عیار او هیچ است و دو جو کمتر من هم جو زرینم کز نار نیندیشم

3 جوجو شدم از عشقش او جو به جو این داند او را به جوی زین غم غم‌خوار نیندیشم

4 گر زان رخ گندم‌گون اندک نظری یابم زین جان که جوی ارزد بسیار نیندیشم

1 شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این

2 اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی‌دانم مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این

3 سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این

4 قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این

1 باز از کرشمه زخمهٔ نو در فزوده‌ای درد نوم به درد کهن برفزوده‌ای

2 کوتاه بود بر قدت ای جان قبای ناز کامروز پارهٔ دگرش در فزوده‌ای

3 در ساز ناز بود تو را نغمه‌های خوش این دم قیامت است که خوش‌تر فزوده‌ای

4 آخر چه موجب است که باز از حدیث وصل کم کرده‌ای و در سخن زر فزوده‌ای

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی