1 دل به سودای بتان دربستهام بتپرستی را میان دربستهام
2 دل بتان را دادم و شادم بدانک سگ به شاخ گلستان دربستهام
3 پختهٔ غمهای عشقم لاجرم دم ز خامان جهان دربستهام
4 گوش بنهادم به آواز صبوح وز دم سبوحخوان دربستهام
1 جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم وز راه هوای تو گذشتن نتوانم
2 درجان من اندیشهٔ تو آتشی افکند کانرا به دو صد طوفان کشتن نتوانم
3 صد رنگ بیامیزم چه سود که در تو مهری که نبوده است سرشتن نتوانم
4 تا بودم بر قاعدهٔ مهر تو بودم تا باشم ازین قاعده گشتن نتوانم
1 به صفت، عاشق جمال توایم به خبر، فتنهٔ خیال توایم
2 خام پندار سوخته جگران در هوس پختن وصال توایم
3 چه عجب گر ز وصل محرومیم ما کجا محرم جمال توایم
4 غرقهٔ عشق و تشنهٔ وصلیم که آرزومند زلف و خال توایم
1 امروز دو هفته است که روی تو ندیدم و آن ماه دو هفت از خم موی تو ندیدم
2 ماه منی و عید من و من مه عیدی زان روی ندیدم که به روی تو ندیدم
3 چون بوی تو دیدم نفس صبح و ز غیرت در آینهٔ صبح به بوی تو ندیدم
4 تن غرقهٔ خون رفتم و دل تشنهٔ امید کز آب وفا قطره به جوی تو ندیدم
1 طبع تو دمساز نیست چاره چه سازم کین تو کمتر نگشت مهر چه بازم
2 تیر جفایت گشاد راه سرشکم تیغ فراقت درید پردهٔ رازم
3 از شب هجران بپرس تا به چه روزم ز آتش سودا ببین که در چه گدازم
4 زهرهٔ آن نیستم که پای تو بوسم پس به چه دل دست سوی زلف تو یازم
1 ای جفت دل من از تو فردم وی راحت جان ز تو به دردم
2 تا با دل و جان من تو جفتی من از دل و جان خویش فردم
3 رنجی که من از پی تو دیدم دردی که من از غم تو خوردم
4 بر کوه بیازمای یکبار تا بشناسی که من چه کردم
1 خوش خوش از عشق تو جانی میکنم وز گهر در دیده کانی میکنم
2 بر سر عقل آستینی میزنم از در صبر آستانی میکنم
3 هر که از غیر تو لافی میزند از سر غیرت جهانی میکنم
4 تا دلم کردی نشان تیر هجر صد خدنگ از هر نشانی میکنم
1 من در طلب یارم ز اغیار نیندیشم پایم به سر گنج است از مار نیندیشم
2 صبرم به عیار او هیچ است و دو جو کمتر من هم جو زرینم کز نار نیندیشم
3 جوجو شدم از عشقش او جو به جو این داند او را به جوی زین غم غمخوار نیندیشم
4 گر زان رخ گندمگون اندک نظری یابم زین جان که جوی ارزد بسیار نیندیشم
1 دل را به غم تو باز بستیم جان را کمر نیاز بستیم
2 تن کو سگ توست هم به کویت بر شاخ گلش به ناز بستیم
3 از دل به دلت رسول کردیم وز دیده زبان راز بستیم
4 دیدیم رخت که قبلهٔ ماست زآنسو که توئی نماز بستیم
1 خیز تا رخت دل براندازیم وز پی نیکوئی سر اندازیم
2 با حریفان درد مهرهٔ مهر بر بساط قلندر اندازیم
3 دین و دنیا حجاب همت ماست هر دو در پای دلبر اندازیم
4 دوست در روی ما چو سنگ انداخت ما به شکرانه شکر اندازیم