پشت پایی زد خرد را روی از خاقانی شروانی غزل 299
1. پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو
...
1. پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو
...
1. در عشق داستانم و بر تو به نیم جو
بازیچهٔ جهانم و بر تو به نیم جو
...
1. بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او
خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او
...
1. ای تماشاگه جان بر طرف لالهستان تو
مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو
...
1. رخت تمنای دل بر در عشاق نه
تخت شهنشاه عشق بر سر آفاق نه
...
1. افدی بنفس من بدت فیالمهد عنی غافله
لوقابلت شمسالضحی حارت و صارت آفله
...
1. خیال روی توام غمگسار و روی تو نه
به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه
...
1. هست به دور تو عقل نام شکسته
کار شکسته دلان تمام شکسته
...
1. در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده
...
1. ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
لعل تو سنگ سرزنش بر افتاب انداخته
...
1. سرمستم و تشنه، آب در ده
آن آتشگون گلاب در ده
...
1. در صبوح آن راح ریحانی بخواه
دانهٔ مرغان روحانی بخواه
...