سوختم چون بوی برناید از خاقانی شروانی غزل 275
1. سوختم چون بوی برناید ز من
وآتش غم روی ننماید ز من
...
1. سوختم چون بوی برناید ز من
وآتش غم روی ننماید ز من
...
1. ای صبح مرا حدیث آن مه کن
ای باد، مرا ز زلفش آگه کن
...
1. غصهٔ آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
در خم شست آسمان بسته منم، دریغ من
...
1. دلا با عشق پیمان تازه گردان
برات عشق بر جان تازه گردان
...
1. رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
...
1. دلم دردمند است باری برافکن
بر افکندهٔ خود نظر بهتر افکن
...
1. آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
...
1. ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من
...
1. از عشق دوست بین که چه آمد به روی من
کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من
...
1. ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان
...
1. بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
...
1. ای لعل تو پردهدار پروین
وای زلف تو سایبان نسرین
...