41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید

2 هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم کز دست یارب من یارب به یارب آید

3 تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او کانگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید

1 ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند

2 تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند

3 در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند

4 گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند

1 تا چند ستم رسیده باشم چون سایه ز خود رمیده باشم

2 لب بسته گلو گرفته چون نای نالان و ستم رسیده باشم

3 انصاف بده چرا ننالم کانصاف ز کس ندیده باشم

4 چند از سگ ابلق شب و روز افتادهٔ سگ گزیده باشم

1 روز عمرم در شب افتاده است باز وز شبم روز عنا زاده است باز

2 گویی اندر دامن آمد پای دل کز پی آن در سر افتاده است باز

3 چون نشینم کژ که خورشید امید راست بالای سر استاده است باز

4 قسم هرکس جرعه بود از جام غم قسم من تا خط بغداد است باز

1 این عشق آتشینم دود از جهان برآرد وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

2 هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

3 یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد آن را که آشنا شد از خانمان برآرد

4 قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد

1 مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد

2 گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت چه سگ‌جانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد

3 کله کژ کرده می‌آئی قبای فستقی در بر کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد

4 چو تو در خندهٔ شیرین دو چاه از ماه بنمائی مرا در گریهٔ تلخم دو دریا بر زمین خیزد

1 خسته‌ام نیک از بد ایام خویش طیره‌ام بر طالع پدرام خویش

2 از سپیدی کار طالع بخت را بس سیه بینم زبان و کام خویش

3 دل سبوی غم تهی بر من کند من ز خون دل کنم پر جام خویش

4 دل هم از من دوست‌گیر است ای عجب بر زبان غم دهد پیغام خویش

1 لب جانان دوای جان بخشد درد از آن لب ستان که آن بخشد

2 عشق میگون لبش به می ماند عقل بستاند ارچه جان بخشد

3 دیت آن را که سر برد به شکر هم ز لعل شکرفشان بخشد

4 عاشق آن نیست کو به بوی وصال هستی خود به دلستان بخشد

1 در عشق داستانم و بر تو به نیم جو بازیچهٔ جهانم و بر تو به نیم جو

2 گه‌گه شده است صبرم و بر تو به نیم گه جوجو شداست جانم و بر تو به نیم جو

3 بر طارم وصالت نارفته دست هجر بشکست نردبانم و بر تو به نیم جو

4 هر لحظه زیر پای سگ پاسبان تو صد جان همی فشانم و بر تو به نیم جو

1 افدی بنفس من بدت فی‌المهد عنی غافله لوقابلت شمس‌الضحی حارت و صارت آفله

2 ماهی ستاره زیورش هر هفت کرده پیکرش هر هشت خلد از منظرش دیدم میان قافله

3 قلت ار حمینی هیت لک فالقلب فی‌البلوی هلک قالت جنون عادلک هاوی هموم قاتله

4 زلفش نگر دلال دل از من چه پرسی حال دل زان زلف پرس احوال دل یا شکر دارد یا گله

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی