41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 خیز تا رخت دل براندازیم وز پی نیکوئی سر اندازیم

2 با حریفان درد مهرهٔ مهر بر بساط قلندر اندازیم

3 دین و دنیا حجاب همت ماست هر دو در پای دلبر اندازیم

4 دوست در روی ما چو سنگ انداخت ما به شکرانه شکر اندازیم

1 خاک بغداد در آب بصرم بایستی چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی

2 سفر کعبه به بغداد رسانید مرا بارک الله همه سال این سفرم بایستی

3 قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من بهر بغداد دلی تازه‌ترم بایستی

4 لیک بی‌زر نتوان یافت به بغداد مرا پری دجله به بغداد زرم بایستی

1 دلا زارت برون نتوان نهادن قدم در موج خون نتوان نهادن

2 بر اسب عمر هرای جوانی است بر او زین سرنگون نتوان نهادن

3 تو را هر دم غم صد ساله روزی است ذخیره زین فزون نتوان نهادن

4 به کتف عمر میکش بار محنت که بر دهر حرون نتوان نهادن

1 تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو علم الله که جان من چه کشید از جفای تو

2 گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو

3 ز غمت گرچه خسته‌ام، کمر مهر بسته‌ام دل از آن بر گسسته‌ام که گذارم وفای تو

4 دلت از مهر گشته شد غمم از حد گذشته شد چکنم چون نوشته شد به سرم بر قضای تو

1 ز باغ عافیت بوئی ندارم که دل گم گشت و دل‌جویی ندارم

2 بنالم کرزوبخشی ندیدم بگریم کشنارویی ندارم

3 برانم بازوی خون از رگ چشم که با غم زور بازویی ندارم

4 فلک پل بر دلم خواهد شکستن کز آب عافیت جویی ندارم

1 ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان

2 از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان

3 با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان

4 گر آفتاب زردی از آن سو گذشته‌ای پیغام آن ستارهٔ رعنا به ما رسان

1 نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم

2 خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم

3 گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم

4 بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم

1 ای راحت جان‌ها به تو، آرام جان کیستی دل در هوس جان می‌دهد، تو دلستان کیستی

2 ای گلبن نادیده دی اصل تو چه وصل تو کی با بوی مشک و رنگ می از گلستان کیستی

3 از از بتان دلخواه تو، در حسن شاهنشاه تو ما را بگو ای ماه تو، کز آسمان کیستی

4 بگشا صدف یعنی دهن بفشان گهر یعنی سخن پنهان مکن یعنی ز من تا عشق‌دان کیستی

1 خوش خوش از عشق تو جانی می‌کنم وز گهر در دیده کانی می‌کنم

2 بر سر عقل آستینی می‌زنم از در صبر آستانی می‌کنم

3 هر که از غیر تو لافی می‌زند از سر غیرت جهانی می‌کنم

4 تا دلم کردی نشان تیر هجر صد خدنگ از هر نشانی می‌کنم

1 یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی

2 چو رفتی سوی بستان‌ها یکی بگذر به گورستان که گورستان همی گوید بیا تا دوستان بینی

3 بسی بادام چشمانند به دام مرغ حیرانند بسا پسته دهانان را تو بربسته دهان بینی

4 امیری را که بر قصرش هزاران پاسبان بودند تو اکنون بر سر گورش کلاغی پاسبان بینی

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی