روی است بنامیزد یا ماه از خاقانی شروانی غزل 287
1. روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن
زلف است تعالی الله یا تافته دام است آن
...
1. روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن
زلف است تعالی الله یا تافته دام است آن
...
1. تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
با تو ننشینم به کام خویشتن بیخویشتن
...
1. تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
با انده او زشت است اندوه جهان خوردن
...
1. در یک سخن آن همه عتیبش بین
در یک نظر این همه فریبش بین
...
1. شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
...
1. درد دل گویم از نهان بشنو
راز، بیزحمت زبان بشنو
...
1. آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
...
1. تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو
علم الله که جان من چه کشید از جفای تو
...
1. سینه پر آتشم چو میغ از تو
چهرهٔ پر گوهرم چو تیغ از تو
...
1. شد آبروی عاشقان از خوی آتشناک تو
بنشین و بنشان باد خویش ای جان عاشق خاک تو
...
1. گرچه جانی از نظر پنهان مشو
رحم کن در خون جان ای جان مشو
...
1. چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو
نه از هوای دلبران بری شدم برای تو
...