41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد

2 این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد

3 بحر نهنگ‌دار غم از موج آتشین دود سیاه بر صدف آسمان کشد

4 مرغان روزگار نگر کاژدهای غم گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد

1 آمد نفس صبح و سلامت نرسانید بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید

2 یا تو به دم صبح سلامی نسپردی یا صبح‌دم از رشک سلامت نرسانید

3 من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم چه سود که بختم سوی بامت نرسانید

4 باد آمد و بگسست هوا را زره ابر بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید

1 آن کو چو تو دلربای دارد بر فرق زمانه پای دارد

2 سخت آباد است خانهٔ حسن تا روی تو کدخدای دارد

3 خوش عطاری است باد شب‌گیر تا زلف تو مشک‌سای دارد

4 جان کز تو در این مقام دور است آهنگ دگر سرای دارد

1 چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید

2 هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم کز دست یارب من یارب به یارب آید

3 تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او کانگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید

1 با درد تو کس منت مرهم نپذیرد با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد

2 تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد

3 آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان در عرض وی انگشتری جم نپذیرد

4 پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد

1 آوازهٔ جمالت اندر جهان فتاد شوری ز کبریای تو در آسمان فتاد

2 دل در سرای وصل تو یک گام درنهاد برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد

3 بر شاه‌راه سینهٔ من سوز عشق تو دزد دلاوری است که بر کاروان فتاد

4 بازارگانی از دل زارتر که دید کز عشق سود جست به جان در زیان فتاد

1 در خوشاب را لبت سخت خوش آب می‌دهد نرگس مست را خطت خوب سراب می‌دهد

2 رشوه به چشم مست تو نرگس تازه می‌برد باژ به زلف شست تو عنبر ناب می‌دهد

3 دیده پرآب کرده‌ای رو که به دست غمزه‌ات هندوی دیده تیغ را بهر تو آب می‌دهد

4 طرفه‌تر آنکه طره‌ات سر ز خطت همی کشد پس به تکلف اندرو حسن تو تاب می‌دهد

1 عشقت آتش ز جان برانگیزد رستخیز از جهان برانگیزد

2 باد سودات بگذرد بر دل زمهریر از روان برانگیزد

3 خیل عشقت به جان فرود آید سیل خون از میان برانگیزد

4 تا قیامت غلام آن عشقم که قیامت ز جان برانگیزد

1 پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشه‌وار لب‌ها بنفشه رنگ ز تب‌های بیقرار

2 زان خط و لب که هر دو بنفشه به شکرند وقت بنفشه دارم سودای بی‌شمار

3 من چون بنفشه بر سر زانو نهاده سر زانو بنفشه رنگ‌تر از لب هزار بار

4 همچون بنفشه کز تف آتش بریخت خوی زان زلف چون بنفشه دل من بسوخت زار

1 پیش صبا نثار کنم جان شکوفه‌وار کو عقد عنبرین که شکوفه کند نثار

2 ای مرد با شکوفه چه سازم طریق انس این بس مرا که دیدهٔ من شد شکوفه‌بار

3 جانم شکوفه‌وار شکافان شد از هوس چون حجلهٔ شکوفه برانداخت نوبهار

4 هر شب که پر شکوفه شود روی آسمان در چشم من شکوفه‌وش آید خیال یار

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی