مه نجویم، مه مرا روی از خاقانی شروانی غزل 204
1. مه نجویم، مه مرا روی تو بس
گل نبویم، گل مرا بوی تو بس
...
1. مه نجویم، مه مرا روی تو بس
گل نبویم، گل مرا بوی تو بس
...
1. کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
...
1. هر دل که غم تو داغ کردش
خون جگر آمد آبخوردش
...
1. عقل ما سلطان جان میخواندش
مجلسافروز جهان میخواندش
...
1. چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
...
1. خستهام نیک از بد ایام خویش
طیرهام بر طالع پدرام خویش
...
1. بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
آتشین آب و گلین رطل کند درمانم
...
1. از دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم
...
1. کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم
...
1. نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم
نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم
...
1. از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفایی نیافتم
...
1. از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
...