1 شور عشق تو در جهان افتاد بیدلان را به جان زیان افتاد
2 تو هنوز از جهان نزاده بدی کز تو آوازه در جهان افتاد
3 آتشی زد غم تو در جانم که شرارش بر آسمان افتاد
4 تو سلامت گزین که نام دلم از ملامت به هر زبان افتاد
1 دلم ز هوای تو بر نمیگردد هوای تو ز دلم زاستر نمیگردد
2 بدل مجوی که بر تو بدل نمیجویم دگر مشو که غم تو دگر نمیگردد
3 اثر نماند ز من در غم تو این عجب است که در دل تو ازین غم اثر نمیگردد
4 بد است کار من از فرقت تو وین بد را هزار شکر کنم چون بتر نمیگردد
1 نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم
2 به جستجوی تو جان بر میان جان بندم مگر وصال تو را یابم و نمییابم
3 ز بس که از تو فغان میکنم به هر محراب ز سوز سینه چو آتشکده است محرابم
4 برای بوی وصال تو بندهٔ بادم برای پاس خیال تو دشمن خوابم
1 ازین ده رنگتر یاری نپندارم که کس دارد وزین بینورتر کاری نپندارم که کس دارد
2 نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خون آلود ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد
3 دهم در من یزید دل دو گیتی را به یک مویش ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
4 نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش ازین به تحفه در باری نپندارم که کس دارد
1 ای دل آن زنار نگسستی هنوز رشتهٔ پندار نگسستی هنوز
2 خاک هر پی خون توست از کوی یار پی ز کوی یار نگسستی هنوز
3 در سر کار هوا شد دین و دل هم نظر زان کار نگسستی هنوز
4 تن چو جان از دیده نادیدار ماند دیده ز آن دیدار نگسستی هنوز
1 با بخت در عتابم و با روزگار هم وز یار در حجابم و از غمگسار هم
2 بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
3 اندر جهان منم که محیط غم مرا پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
4 حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
1 چه روح افزا و راحت باری ای باد چه شادی بخش و غم برداری ای باد
2 کبوتروارم آری نامهٔ دوست که پیک نازنین رفتاری ای باد
3 به پیوند تو دارم چشم روشن که بوی یوسف من داری ای باد
4 به سوسن بوی و توسن خوی ترکم پیام راز من بگزاری ای باد
1 دل بستهٔ زلف تو شد از من چه نویسد جان ساکن فردوس شد از من چه نویسد
2 جانی که تو را یافت به قالب چه نشیند مرغی که تو را شد ز نشیمن چه نویسد
3 سرمایه توئی، چون تو شدی، دل که و دین چه چون روز بشد دیده ز روزن چه نویسد
4 آن دل که بماند از تو و وصل تو چه باشد ساغر که شکست از می روشن چه نویسد
1 آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد هستی من آب گشت، آب مرا آب شد
2 از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد
3 سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد کوره عجب گرم بود سوخته پرتاب شد
4 دوش گرفتم به گاز نیمهٔ دینار تو چشم تو با زلف گفت، زلف تو در تاب شد
1 آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود غایت بیداد بود و عین جفا بود
2 قول تو دانی چه بود دام فسون بود عهد تو دانی چه بود باد هوا بود
3 مهر بریدن ز یار مذهب ما نیست لیک چنین هم طریق و رسم تو را بود
4 از تو و بیداد تو ننالم کاول دل به تو من دادهام گناه مرا بود