روی تو چون نوبهار جلوهگری از خاقانی شروانی غزل 156
1. روی تو چون نوبهار جلوهگری میکند
زلف تو چون روزگار پردهدری میکند
...
1. روی تو چون نوبهار جلوهگری میکند
زلف تو چون روزگار پردهدری میکند
...
1. زین وجودت به جان خلاص دهند
بازت از نو وجود خاص دهند
...
1. روزم به نیابت شب آمد
جام به زیارت لب آمد
...
1. ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
...
1. ز خوبان جز جفاکاری نیاید
ز بدعهدان وفاداری نیاید
...
1. خار غم تو گل طرب دارد
دل در پی تو سر طلب دارد
...
1. زهر با یاد تو شکر گردد
شام با روی تو سحر گردد
...
1. عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
احوال دلم باز دگر باره دگر شد
...
1. آن را که غمگسار تو باشی چه غم خورد
و آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد
...
1. آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود
غایت بیداد بود و عین جفا بود
...
1. رخ به زلف سیاه میپوشد
طره زیر کلاه میپوشد
...
1. آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد
سلطان عشقت ای مه هر دو جهان بگیرد
...