41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد سرگشته می‌دود به خیالش کجا رسد

2 چون آفتاب سایه به ماهی نبیندش دیوانه‌ای چو من به هلالش کجا رسد

3 خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست چون من تهی دوی به وصالش کجا رسد

4 فتراک او بلندتر از چتر سنجری است دست من گدا به دوالش کجا رسد

1 از هستی خود که یاد دارم جز سایه نماند یادگارم

2 ور سایه ز من بریده گردد هم نیست عجب ز روزگارم

3 چون یار ز من برید سایه چون سایه ز من رمید یارم

4 از هم‌نفسان مرا چراغی است زان هیچ نفس زدن نیارم

1 عشق تو اندر دلم شاخ کنون می‌زند وز دل من صبر را بیخ کنون می‌کند

2 از سر میدان دل حمله همی آورد بر در ایوان جان مرد همی افکند

3 عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است و آمده تا هوش را خانه فروشی زند

4 دور فلک بر دلم کرد ز جور آنچه کرد خوی تو نیز از جفا یاری او می‌کند

1 بر سر من نامده است از تو جفاجوی تر در همه عالم توئی از همه بدخوی‌تر

2 گیر که من نیستم هم ز خود انصاف ده تا به جهان کس شنید از تو جفاجوی تر

3 هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو هرکه به نزدیک تر از تو سیه روی تر

4 گفتم هستی چو گل هم خوش و هم بی‌وفا لیک نگفتم که هست گل ز تو خوشبوی‌تر

1 روی تو را در رکاب شمس و قمر می‌رود لعل تو را در عنان شهد و شکر می‌رود

2 قافلهٔ عشق تو می‌رود اندر جهان طائفهٔ عقل‌ها هم به اثر می‌رود

3 روی تو را در فروغ دید نشاید از آنک ز آتش رخسار تو تاب بصر می‌رود

4 بی‌تو به بازار عشق سخت کساد است صبر نقد روانتر در او خون جگر می‌رود

1 چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد

2 پخته و صاف اگر می نرسد از تو مرا گه‌گه از عشق توام دردی جامی برسد

3 گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد

4 گر نه‌ای در بر من رغم ملامت گر من هم به سلامت بر من از تو سلامی برسد

1 دلبر آن به که کسش نشناسد نوبر آن به که خسش نشناسد

2 ماه سی روزه به از چارده شب که نه سگ نه عسسش نشناسد

3 مست به عاشق و پوشیده چنانک کس خمار هوسش نشناسد

4 دل هم از درد به جانی به از آنک هر طبیبی مجسش نشناسد

1 بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم آتشین آب و گلین رطل کند درمانم

2 دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا گر دهد جام زرم دست بر او افشانم

3 منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می کو برم جام زر ایمه که نه نرگسدانم

4 رطل دریا صفت آرید که جام زردشت گوش ماهی است بر او آتش دل ننشانم

1 عقل ما سلطان جان می‌خواندش مجلس‌افروز جهان می‌خواندش

2 نسر طائر تا لب خندانش دید طوطی شکرفشان می‌خواندش

3 تا ملاحت را به حسن آمیخته است هر که این می‌بیند آن می‌خواندش

4 تا لبش را لب نخوانی زینهار زانکه روح القدس جان می‌خواندش

1 آنچه عشق دوست با من می‌کند والله ار دشمن به دشمن می‌کند

2 خرمن ایام من با داغ اوست او به آتش قصد خرمن می‌کند

3 این دل سرگشته همچون لولیان باز دیگر جای مسکن می‌کند

4 همچو مرغی از بر من می‌پرد نزد بدعهدی نشیمن می‌کند

آثار خاقانی شروانی

41 اثر از غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی